دیروز در مرغ فروشی اتفاق افتاد:
مرد نوشته های روی تابلو را می خواند.
(ران ... سینه ... جگر ... )
با خوشحالی از صاحب مغازه می پرسد:
(جناب اینجا دیسکو باز شده؟!)
ای مرغهای بی حیا.اصلا شرم ندارند که بدن لختشون تو ویترین جلو ملت نشون داده میشه.
ای مرغهای بی حیا.اصلا شرم ندارند که بدن لختشون تو ویترین جلو ملت نشون داده میشه.