جملات مغرضانه ی یک عدد دیازپام

که اِهِن و تِلِپ اضافی دارد

جملات مغرضانه ی یک عدد دیازپام

که اِهِن و تِلِپ اضافی دارد

264 #بگو ای یار بگو...

بگو چطور می شود در تو حل شد...


آغوشت جوابگوی عشقم نیست...

260

اصولا دوست نداریم کسی باهامون شوخی کنه

ولی وقتی اتفاق بدی واسمون میوفته یا خبر بدی میشنویم،

با تموم وجود آرزو می کنیم یکی باهامون شوخی کرده باشه...

259

(1)

آینه

 

قبلاً خوش تیپ تر بودم..... 

آینه هم آینه های قدیم!

----------------------------------------------------

 (2)

اونقدر تورو دوست دارم...


وقتی یه نفرو خیلی دوست داشته باشی... 

برای بیان احساستت واژه کم میاری... 

و اینجاست که در جواب ابراز احساساتِ طرفت...سکوت می کنی!

---------------------------------------------------

از وبلاگ


فریاد خاموش

258 #حکمت ِ تا آخر نخوردن!

اگه دوست دخترت جلوت آبمیوه یا هر نوشیدنی دیگه ای که با نی خورده میشه رو تا آخرش نمی خوره و یه ذره تهش می ذاره

فقط به خاطر اینه که نمی خواد صدای هورت دادنشو بشنوی!

257

عزیزم، این دفعه دیگه نمی گم حق با توئه!

خجالت می کشم بازم این جمله رو تکرار کنم...



پ.ن: مخاطب خاص دارد.

255 #اشاره به بعضی از دانشجویان

سر کلاس یا تیکه های باحال بنداز، یا خفه شو! به خدا با این تیکه پرونی های بی مزه هیچ دختری عاشقت نمیشه! بیشتر منفور میشی بدبخت!

253

خوشبختانه در ایران هر چیزی جایی داره ولی متاسفانه هیچ چیز سر جاش نیست!

252 #نشریه ای به نام ملس

بنا به پیشنهاد یکی از دوستان که در نشریه ی نوپایی به نام ملس فعالیت می کنه، یک مطلب دادم که فکر نمی کردم چاپ شه. ولی چاپ شد. از جسارتشون خوشم اومد. تو مملکتی که انقدر رو نشریات طنز فشار هست که مجله ای مثل گل آقا هم نمی تونه دووم بیاره، انتشار این نشریه خیلی جرات می خواد. البته تموم کاراش با حوزه هنری مازندرانه که انصافا شهامت این حوزه رو در این حوزه(!) نباید نادیده گرفت. این شماره، شماره ی دوم دوماهنامه ی ملس بود که من با اسم مستعار (پوژاگ) توش نوشتم. خودم می دونم اسمم شبیه اسماییه که رو سگها میزارن ولی یهو همچین چیزی به ذهنم رسید! این شماره رو اینجا برای دانلود هم گذاشتم.

----------------------------------------------

یک لیتر حلزون


با توجه به نیاز روز افزون جامعه ی امروزی به فناوری اینترنت و لزوم توسعه  آن به منظور ایجاد شهروند الکترونیکی و با توجه به بیانات ارزشمند وزیر ارتباطات که خطاب به سردار رویانیان فرموده بودند: «هر چه می توانید به گران شدن بنزین کمک کنید چرا که این امر باعث می شود مردم به اقدامات دولت الکترونیک روی بیاورند» نشان دهنده ی این اصل است که ایران ِ امروز، نیاز مبرم به تجهیزات اینترنتی دارد. اما سوال اینجاست که کاربر اینترنت در ایران، سرعت 128 یا 256 یا اصلا 512 کیلو بایت بر ثانیه را کجای دلش قرار بدهد؟! (البته این نهایت سرعت بود و واقعا خجالت می کشم به سرعت dial up که 64 است و اگر ترافیک باشد کمتر از این هم می شود اشاره کنم!)

 

به این منظور گفتگویی داشتیم با یک مقام آگاه که توجه شما را به آن جلب می کنیم

 

 

سوال اول: اصولا چطور شد که همچین چیزی به فکرشان رسید؟

 

مقام آگاه: سوال بعدی

 

سوال دوم: بله، غرض از مزاحمت اینکه ما سرعت 128 یا 256 یا اصلا 512 کیلو بایت بر ثانیه اینترنت را کجای دلمان بگذاریم؟

 

مقام آگاه که سعی دارد مهربان باشد: باید خوشحال باشیم که همین قدر هم داریم وگرنه کره ی شمالی انقدر هم ندارد!

 

سوال دیگر: بله ما خیلی از فهمیدن این موضوع خوشنود شدیم ولی یک ندایی به ما می گوید که چرا وزیر محترم ارتباطات کاری نمی کند که سرعت اینترنت در ایران رتبه ای بهتر از 144 جهانی را دارا باشد که مردم مشتاقانه از دولت الکترونیکی استفاده کنند

 

همان مقام آگاه که خونسردی اش را هی حفظ می کند: البته خوب است که نیمه ی پر لیوان را ببینید و ذکر کنید که سرعت اینترنت در ایران از کشورهایی مانند مالی و گواتمالا و زیمباوه بیشتر است!

 

سوال به چالش کشنده: البته ما هم حفظ آبرو کردیم و جسارتاً نگفتیم  که رتبه ی 144 بین 152 کشور بود!

همان مقام آگاه که نیمه عصبانی شده: حتما در ادامه هم می خواهید بگویید سرعت اینترنت ما از کشورهایی مانند ونزوئلا و عراق و بولیوی و کاپلاس(!) هم کمتر است!

سوال صلح طلبانه: البته ما قصد آبروریزی نداریم بلکه فقط می خواهیم -اگر جسارت نباشد- به وزیر ارتباطات عرض کنیم که راهکار بهتری پیدا کنند!

مقام آگاه کاملا عصبانی: حالا که اینطور شد سرعت اینترنت همینی که هست می ماند، بنزین هم گران می شود، کاربران هم  چشمشان کور موظفند شهروند الکترونیکی بشوند! تمام.

251 #دیگه عادت شده

طرف میاد تو وبلاگ فیتلر شده اش، (فیل.تر) می نویسه.

جان من یکی بیاد دلیل این کارشو واسم مشخص کنه!

249 #دوران راهنمایی(3)

بعدش اصل خندمون این بود که هر سال برای مسابقات دهه ی فجر تو مدرسه یه تیم بدیم با یه اسم عجیب و غریب.

مثلا یه سال، فینال بین (تیم شیاطین سرخ) بود با (تیم شهید فهمیده)!

حالا فکر کن تموم در و دیوار مدرسه اعلامیه ی فینال رو می زدن!


همانا ما اُسکل بودیم و ملت را اُسکل گیر می آوردیم!

248 #دوران راهنمایی(2)

بعدش وقتی از مدرسه می رفتم خونه تو راه از درخت نارنج بکنم بعد قل بدم زیر ماشین ها!

هنوز که هنوزه نفهمیدم این کار چه لذتی داشت!

247 #دوران راهنمایی(1)

یکی از بزرگترین تفریحات دوران راهنماییم این بود که با هزار دوز و کلک برم از دفتر مدرسه کچ بگیرم و تیکه تیکه کنم بعد بزنم سر و کله ی بچه های مردم!

آره دیگه، خیلی کرم داشتم.

گویا با این اعمال پدر سوخته هم می شد به من گفت!

246 #پسرهای کم توقع!

دخترا دوست دارن دوست پسرشون open mind باشه.

ولی

پسرها فقط به اینکه دوست دخترشون open  باشه قانع اند!