جملات مغرضانه ی یک عدد دیازپام

که اِهِن و تِلِپ اضافی دارد

جملات مغرضانه ی یک عدد دیازپام

که اِهِن و تِلِپ اضافی دارد

سفرنامه

این وبلاگ "مینیمال" است ولی اگر گاهی "ماکزیمال" می نویسم خب شرایط اقتضا می کند. همچنین یک یا دو مطلب بلند نباید دلیل کلی بر بلند نویسی وبلاگ باشد. من هم بنا به عادت خودم و خواننگان سعی می کنم خلاصه بنویسم.

هر چند که همین اطناب کلام در مقدمه ام حرف خط بالایی ام را نقض کرده و هم اکنون من رسما دچار تناقض شده ام!

برویم سر اصل مطلب.

چند روزی در سفر بودم. سفر خوب است. من سفر را دوست دارم. مسافرت انسان را شاداب می کند. من و پدر و مادرم هر روز مسافرت می کنیم! (خب لوس بازی بسه دیگه) سفر یک روزه ای به تهران داشتم که در آنجا با مهدی که یکی از خوانندگان این وبلاگ است و من افتخار می کنم به داشتن همچین خواننده هایی (هم اکنون انگشتان دو دستم را به هم گره کرده ام و مدام این ور سرم و آن ور سرم می برم به نشانه ی افتخار کردن!) دیدار داشته ام. مهدی یک گرافیست فوق العاده است و همچنین نهار هم مهمان ایشان بودم که خب این دو مورد به خودی خود ربطی به هم ندارد! ولی اما موضوع اصلی این نیست زیرا گپ و گفت من و مهدی بیشتر جنبه ی شخصی داشت و نیازی به تشریحش نیست. موضوع اصلی بحث من در مورد کردستان و کردهاست. بعد از تهران در ادامه ی سفرهای استانی ام به کردستان رفتم. این اولین باری بود که به کردستان می رفتم. (از اینجا به بعد نثر محاوره ای میشه!) ممکنه تموم کسایی که تا حالا کردستان نرفتن ذهنیتی مشابه با فکر گذشته ی من داشته باشن. وقتی وارد خاک کردستان شدیم هر لحظه منتظر بودم یک سری اشرار با لباس کردی و موتور از پشت کوه یهو بیان بیرون و یه کلاش تو حلقوممون کنن و لختموم کنن. فقط امیدوارم بودم بعد از لخت کردنمون ما را نکشن و بزارن بریم! یعنی واقعا منتظر بودم ها. یا مثلا فکر می کردم اگه تو خیابون به سبیل یه کردی غیر عمد نگاه چپ کنم طرف از تو شلوار کردیش یه هفت تیر در میاره و چند تا سوراخ دیگه به تعداد سوراخ های بدنم اضافه می کنه! و یا نهایت اگه نخواد زیاد خشن باشه حداقل با چاقو چند تا خط رو صورتم می ندازه. یعنی همچین ذهنیتی داشتم. ولی الان کاملا عوض شد ذهنیتم. اگه شما هم الان فکر می کنین کردها ذاتا انسان های عصبانی ای هستن باید بگم کاملا در اشتباهید. کردهایی که من دیدم افرادی به شدت مودب، مهربان و نازنین بودند. تموم تبلیغ هایی که علیهشون می کنن بی معنیه و جالب اینکه با هر کدومشون هم صحبت می کردم از این ذهنیت اشتباه دیگران نسبت به کردها گله داشتن. بنابراین پلاس کهنه ی اندیشه در مورد اینکه کردها خشن هستن رو دور بندازین.

قرار بود خیلی چیزهای جالب بگم ولی باور کنین اصلا حوصلش نیست. ولی چکیده ی چیزهایی که می خواستم بگم همینا بود دیگه.

نظرات 3 + ارسال نظر

کردها و ترک ها بدبخت ترین قوم تو این مملکتن از بس تحقیرشون میکنن ولی واقعا به غیر از اونی هستن که همه فکر میکنن

مهدی 22 اسفند 1389 ساعت 13:02

چاکریم! عجب بصیرتی داری ناقلا. از کجا فهمیدی من فوق‌العاده‌م؟!

قیافت داد می زد داداش!

رعنا 27 اسفند 1389 ساعت 22:41

من خودم با کردا زندگی کردم ادمای واقعا مهربونی هستند همچنین خیلی صمیمی و خوش مشرب!اما همشون یا اکثرشون یه حس نزاد پرستانه نسبت به سایر اقوام ایران دارند اونها قلبا دوست دارند از ایران جدا بشند و کشور کردستان تشکیل بدند البته من به خاطر ظلمهایی که دولت ایران بهشون کرده تا حدودی بهشون حق میدم اما اونها بیشتر از اینکه نگران ایران و ایرانی باشند نگران کردستان ارمانی خودشونند(البته من شخصا احترام زیادی برای کردها قائلم)
ببخشید که پر حرفی کردم اخه دارم در مورد اقوام کرد تحقیق میکنم خواستم دیدگاه تجربیمو بگم)

بله در جریان استقلال طلبیشون هستم. در واقع تبلیغات سوء علیهشون هم به همین دلیله. ولی خب من در مورد "انسان" صحبت می کنم و به چیزهای دیگه کاری ندارم. به نظرم "انسان های" خوب و مودبی هستن اینایی که من دیدم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد