بیرون بودم خواهرزاده 6 سالم زنگ میزنه میگه دایی جون داری میای واسه خواهرزاده زشتت یه بستنی میخری؟!
یعنی پلتیکو حال میکنین جان من؟ قلب آدم رو به درد میاره!
کی میتونه در مقابل این درخواست مقاومت کنه؟! اگه آدم یزید هم باشه علاوه بر اینکه بستنی می خره، یک دلستر هم ضمیمه میکنه!
این بچه های ابتدایی چیجوری از رو زبون یه نفر میفهمن طرف روزه داره یا نه؟!
پ.ن: کودکی ام آنچنان گذشت که گویا هرگز کودک نبوده ام...
خدایا تو که هم میتونی معجزه کنی هم کلی کار از دستت برمیاد بیا یه جوری به بعضیا بفهمون روزه گرفتن فقط به غذا خوردن نیست و به آدم بودنه، وگرنه شتر از همه ی ما مسلمون تره که.
اونایی که اونموقع ها وقتی تازه کامپیوتر خریدن به کلید (کنترل) رو کیبورد میگفتن (کِترا) دستاشون بالا!
و ایضا اونایی که به گزینه (آپشن) تو بازیها میگفتن (آپتیون)!
تصمیم گرفتم از شنبه همین هفته آینده، ساعت 7 صبح بیدار شم، با جدیت به بیکاریم ادامه بدم
زندگی از اون چیزاییه که تموم مدت باید بگردی و به جواباش سوال بدی
شاید اینطور راحت تر بتونی نفس بکشی
ایده:خورخه
بعضی وقتها دوست دارم یه جایی وجود داشت به نام گریهخونه. میرفتی توش. حتی ورودی هم میدادی، بعد جلوی بقیه، بدون خجالت، میزدی زیر گریه. هرچقدر که دلت میخواست. بابت هرچیزی که دوست داشتی.
همینکه فکر کنی یک نفر گریتو میبینه و تورو میفهمه، آروم میشی.
پ.ن: آدما به طور فزاینده ای دارن عقلشونو از دست میدن. منم یکیشون.