خوشبختانه مدرسه ما از همون اول راهنمایی دانش آموزا رو نشوند پشت پارسا ۹۹ (ویندوز ۹۸ فارسی شده) و خیلی اساسی بهمون کامپیوتر یاد داد و من سوتیهای اینطوری نداشتم.
ولی یه دوست داشتم که به دکمه Escape میگفت «اِس کَ پ» و مدعی بود lol یه آدمکه که دستاش رو بالا گرفته و معنی میده «وای چرا اینکار رو کردم»
خیلی خوشبخت بودین واقعا. ولی نظریه دوستت در مورد lol اشتباهه به گمونم. این یه آدمه که از خوشحالی پریده رو هوا و میگه هورا!
یه یخچال نو خریدم، یخچال قدیمیه رو گذاشتم دم در روش نوشتم: رایگان! هرکسی خواست، ببره. هر روز میومدم می دیدم یخچال سر جاشه! دو سه روز گذشت دیدم اینطوریه رو یخچال نوشتم: برای فروش، 50000 تومان! فردا صبحش اومدم دیدم یخچال رو دزدیدن!
بابام داشت روزنامه ورزشی میخوند یهو دیدم بغضش ترکید، گفتم چی شده؟ گفت: داشتم روزنامه میخوندم دیدم نوشته «سردار رویانیان به همراه سردار زارع برای صحبت کردن رفتن پیش سردار عزیز محمدی»، یهو یاد عملیات فتح المبین افتادم! تازه سردار آجرلو (مدیرعامل استیل آذین) و سردار جعفری (مدیر عامل تراکتور) و سردار اولیایی (مدیرعامل پاس) پشت خاکریز گیر افتاده بودن و به جلسه نرسیدن!!!!!
یک برنامهنویس و یک مهندس در یک مسافرت طولانى هوائى کنار یکدیگر در هواپیما نشسته بودند.
برنامهنویس رو به مهندس کرد و گفت: مایلید با همدیگر بازى کنیم؟ مهندس که میخواست استراحت کند محترمانه عذر خواست و رویش را به طرف پنجره برگرداند و پتو را روى خودش کشید.
برنامهنویس دوباره گفت: بازى سرگرمکنندهاى است. من از شما یک سوال میپرسم و اگر شما جوابش را نمیدانستید ۵ دلار به من بدهید. بعد شما از من یک سوال میکنید و اگر من جوابش را نمیدانستم من ۵ دلار به شما میدهم.
مهندس مجدداً معذرت خواست و چشمهایش را روى هم گذاشت تا خوابش ببرد.
این بار، برنامهنویس پیشنهاد دیگرى داد. گفت: خوب، اگر شما سوال مرا جواب ندادید ۵ دلار بدهید ولى اگر من نتوانستم سوال شما را جواب دهم ۵٠ دلار به شما میدهم. این پیشنهاد چرت مهندس را پاره کرد و رضایت داد که با برنامهنویس بازى کند.
برنامهنویس نخستین سوال را مطرح کرد: «فاصله زمین تا ماه چقدر است؟» مهندس بدون اینکه کلمهاى بر زبان آورد دست در جیبش کرد و ۵ دلار به برنامهنویس داد.
حالا نوبت خودش بود. مهندس گفت: «آن چیست که وقتى از تپه بالا میرود ۳ پا دارد و وقتى پائین میآید ۴ پا؟»
برنامهنویس نگاه تعجب آمیزى کرد و سپس به سراغ کامپیوتر قابل حملش رفت و تمام اطلاعات موجود در آن را مورد جستجو قرار داد. آنگاه از طریق مودم بیسیم کامپیوترش به اینترنت وصل شد و اطلاعات موجود در کتابخانه کنگره آمریکا را هم جستجو کرد. باز هم چیز بدرد بخورى پیدا نکرد. سپس
برای تمام همکارانش پست الکترونیک فرستاد و سوال را با آنها در میان گذاشت و با یکى دو نفر هم گپ (chat) زد ولى آنها هم نتوانستند کمکى کنند.
بالاخره بعد از ۳ ساعت، مهندس را از خواب بیدار کرد و ۵٠ دلار به او داد. مهندس مودبانه ۵٠ دلار را گرفت و رویش را برگرداند تا دوباره بخوابد. برنامهنویس بعد از کمى مکث، او را تکان داد و گفت: «خوب، جواب سوالت چه بود؟» مهندس دوباره بدون اینکه کلمهاى بر زبان آورد دست در جیبش کرد و ۵ دلار به برنامهنویس داد و رویش را برگرداند و خوابید!!
ما از همون اولش رشتمون کامپیوتر بود! لامصب معلما بهمون مجال نمی دادن از این سوتیا بدیم و کمی حال کنیم! ولی بین بچه های کلاسمون به کلید اینتر مشهور بودم :)))))))))
ولی وختی میدیدم بعضیا میگن کترل قیافم اینجوری می شد o.O
زمان ما از این بازیا نبود! ما اهل اون قرتی بازیا نبودیم!! . نیستیم
نع بابا فخرم کجا بود که بیام بفروشم؟؟ بچه بالا شهری نبودم فقط رشتم کامپیوتر بود از روز ازل!! حالا اگه هر کی رشتتش کامپیوتره بچه بالا شهری محسوب میشه اون یه حرفیه جدا:))))))))
شوخی کردم. منم میخواستم برم رشته کامپیوتر ولی رفتم ریاضی. البته قضیه کترا مال چند سال قبل از انتخاب رشتم بود!
واااااااااااااااااای... خدا بــــــــــود :))))))))))) مردم از خنده. یعنی به اپشن میگفتین اپتیون!!!!واااااااای کنترل=کترا :)))))))))))))
واااای پسر این خیلی خوبه :))))))))))))
یعنی واقعا شما از اول درست میگفتین؟! پس فکر کنم من عقب مونده ای چیزی بودم!
بنده اعتراف میکنم که به اکشن میگفتم اکتیون
تازه فقط به زبان خارجه ختم نمیشد که...
تا همین چند سال پیش مقدم و شادروان رو هم اشتباه میخوندم
"مَقدمتان گلباران" از جانب من ِ هفده-هجده ساله خونده میشد مُقدمتان گلباران
به شادرَوان هم میگفتم شادِروان...
هیچ آدم خیری هم پیدا نمیشد منو آگاه کنه.این بود که سال های سال در گمراهی ،اشکار باقی موندم
من یه بار مقدم رو همینجوری که تو گفتی گفتم، یه جای بد! هنوز دارم خجالت میکشم! گریه نکن ما هممون مثل همیم!
کنترل رو درس میگفتم ولی به آپشن میگفتم آپتیون....بچه بودم خو....ده یازده سالم بیشتر نبود... واسه همینم وختی گفتم کسی بهم نخندید فقط دخترخالم گفت منظورت آپشنه دیگه؟؟؟ :دی
از یه جایی اول شنیده بودی که درست میگفتی! اولین بار اگه خودت درست گفتی شرطه!
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
خوشبختانه مدرسه ما از همون اول راهنمایی دانش آموزا رو نشوند پشت پارسا ۹۹ (ویندوز ۹۸ فارسی شده) و خیلی اساسی بهمون کامپیوتر یاد داد و من سوتیهای اینطوری نداشتم.
ولی یه دوست داشتم که به دکمه Escape میگفت «اِس کَ پ» و مدعی بود lol یه آدمکه که دستاش رو بالا گرفته و معنی میده «وای چرا اینکار رو کردم»
خیلی خوشبخت بودین واقعا. ولی نظریه دوستت در مورد lol اشتباهه به گمونم. این یه آدمه که از خوشحالی پریده رو هوا و میگه هورا!
من به کنترل میگفتم سی تی آر ال !
در واقع ما هم باید اینو که تو میگفتی میگفتیم ولی گشادی باعث میشد سر همش کنیم بگیم کترا!
من به کنترل میگفتم "کتری" !
خیلی باحال بودی! جدن
:)
من هنوزم همین جوریم خوووووووو
شما هنوزم خیلی باحال هستی سارا جان:)
=)))))))))
کترا نمیگفتم! ولی میگفتم کَتر ِل :دی
اینم خوبه. مهم نیته که همون بود :)
سلامـ وبلاگتونـ رو خیلیـ اتفاقیـ پیدآ کردمـ،قشنگ مینویسید،انقدریـ کهـ نآخودآگاهـ همهـ یهـ آرشیوتونـ رو خوندمـ…!:d
بهـ منمـ سر بزنید خوشحآلـ میشمـ:)
دخترخاله ی دیوانه ی من به escمی گفت اسکازی منم فکر می کردم درست میگه
یه جا گفتم ملت هرررر بهم خندیدم و گفتن اون اسکیپه :دی
به منم سر بزن اگر موافقی تبادل لینک کنیم.
آخه چرا اسکازی حالا؟! البته تکنولوژی Scsi سطح بالایی داره و اون کسایی که بهت خندیدن حتما نمیدونستن Scsi چیه!
شما چ حوصله ای داشتید من اصن به طرز خوندشون فکر نمیکردم اشکال رو بخاطر میسپردم :)
اومد و یه جایی بخای بگی فلان دکمه رو بزن. شکلشو واسه طرف
ترسیم میکنی؟!
:)
زمین
زایمان اندوه زنی است
که خیال خدا را خوابیذ و خواب دید
آدمیان زیاد را
مجادله بر سر یک خال
حافظ
اگر آن ترک شیرازی
بدست آرد دل ما را
به خال هندویش بخشم
سمرقند و بخارا را
//
صائب تبریزی
اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را
به خال هندویش بخشم سر و دست و تن و پا را
هر آنکس چیز می بخشد ز مال خویش می بخشد
نه چون حافظ که می بخشد سمرقند و بخارا را
//
شهریار
اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را
به خال هندویش بخشم تمام روح اجزا را
هر آنکس چیز می بخشد بسان مرد می بخشد
نه چون صائب که می بخشد سر و دست و تن و پا را
سر و دست و تن و پا را به خاک گور می بخشند
نه بر آن ترک شیرازی که برده جمله دلها را
//
محمد عیادزاده
اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را
خوشا بر حال خوشبختش، بدست آورد دنیا را
نه جان و روح می بخشم نه املاک بخارا را
مگر بنگاه املاکم؟چه معنی دارد این کارا؟
و خال هندویش دیگر ندارد ارزشی اصلاً
که با جراحی صورت عمل کردند خال ها را
نه حافظ داد املاکی، نه صائب دست و پا ها را
فقط می خواستند این ها، بگیرند وقت ما ها را
یه یخچال نو خریدم، یخچال قدیمیه رو گذاشتم دم در روش نوشتم: رایگان! هرکسی خواست، ببره. هر روز میومدم می دیدم یخچال سر جاشه! دو سه روز گذشت دیدم اینطوریه رو یخچال نوشتم: برای فروش، 50000 تومان! فردا صبحش اومدم دیدم یخچال رو دزدیدن!
بابام داشت روزنامه ورزشی میخوند یهو دیدم بغضش ترکید، گفتم چی شده؟ گفت: داشتم روزنامه میخوندم دیدم نوشته «سردار رویانیان به همراه سردار زارع برای صحبت کردن رفتن پیش سردار عزیز محمدی»، یهو یاد عملیات فتح المبین افتادم! تازه سردار آجرلو (مدیرعامل استیل آذین) و سردار جعفری (مدیر عامل تراکتور) و سردار اولیایی (مدیرعامل پاس) پشت خاکریز گیر افتاده بودن و به جلسه نرسیدن!!!!!
یک برنامهنویس و یک مهندس در یک مسافرت طولانى هوائى کنار یکدیگر در هواپیما نشسته بودند.
برنامهنویس رو به مهندس کرد و گفت: مایلید با همدیگر بازى کنیم؟ مهندس که میخواست استراحت کند محترمانه عذر خواست و رویش را به طرف پنجره برگرداند و پتو را روى خودش کشید.
برنامهنویس دوباره گفت: بازى سرگرمکنندهاى است. من از شما یک سوال میپرسم و اگر شما جوابش را نمیدانستید ۵ دلار به من بدهید. بعد شما از من یک سوال میکنید و اگر من جوابش را نمیدانستم من ۵ دلار به شما میدهم.
مهندس مجدداً معذرت خواست و چشمهایش را روى هم گذاشت تا خوابش ببرد.
این بار، برنامهنویس پیشنهاد دیگرى داد. گفت: خوب، اگر شما سوال مرا جواب ندادید ۵ دلار بدهید ولى اگر من نتوانستم سوال شما را جواب دهم ۵٠ دلار به شما میدهم. این پیشنهاد چرت مهندس را پاره کرد و رضایت داد که با برنامهنویس بازى کند.
برنامهنویس نخستین سوال را مطرح کرد: «فاصله زمین تا ماه چقدر است؟» مهندس بدون اینکه کلمهاى بر زبان آورد دست در جیبش کرد و ۵ دلار به برنامهنویس داد.
حالا نوبت خودش بود. مهندس گفت: «آن چیست که وقتى از تپه بالا میرود ۳ پا دارد و وقتى پائین میآید ۴ پا؟»
برنامهنویس نگاه تعجب آمیزى کرد و سپس به سراغ کامپیوتر قابل حملش رفت و تمام اطلاعات موجود در آن را مورد جستجو قرار داد. آنگاه از طریق مودم بیسیم کامپیوترش به اینترنت وصل شد و اطلاعات موجود در کتابخانه کنگره آمریکا را هم جستجو کرد. باز هم چیز بدرد بخورى پیدا نکرد. سپس
برای تمام همکارانش پست الکترونیک فرستاد و سوال را با آنها در میان گذاشت و با یکى دو نفر هم گپ (chat) زد ولى آنها هم نتوانستند کمکى کنند.
بالاخره بعد از ۳ ساعت، مهندس را از خواب بیدار کرد و ۵٠ دلار به او داد. مهندس مودبانه ۵٠ دلار را گرفت و رویش را برگرداند تا دوباره بخوابد. برنامهنویس بعد از کمى مکث، او را تکان داد و گفت: «خوب، جواب سوالت چه بود؟» مهندس دوباره بدون اینکه کلمهاى بر زبان آورد دست در جیبش کرد و ۵ دلار به برنامهنویس داد و رویش را برگرداند و خوابید!!
ممنونم ساراجان بابت این چیزای باحال
من میگفتم سی تی عار ال
میدونم وصعم خراب بود :))
باز با کلاس تر از کترا بود
من به کنترل میگفتم سی تی ار ال !هنوزم نمیچرخه بگم کنترل:))
اینم خوبه
ما از همون اولش رشتمون کامپیوتر بود! لامصب معلما بهمون مجال نمی دادن از این سوتیا بدیم و کمی حال کنیم! ولی بین بچه های کلاسمون به کلید اینتر مشهور بودم :)))))))))
ولی وختی میدیدم بعضیا میگن کترل قیافم اینجوری می شد o.O
زمان ما از این بازیا نبود! ما اهل اون قرتی بازیا نبودیم!! . نیستیم
چرا فخر فروشی میکنی حالا خانم کلید اینتر؟ بچه بالا شهری بودی کامپیوتر بهت یاد میدادن!
نع بابا فخرم کجا بود که بیام بفروشم؟؟ بچه بالا شهری نبودم فقط رشتم کامپیوتر بود از روز ازل!! حالا اگه هر کی رشتتش کامپیوتره بچه بالا شهری محسوب میشه اون یه حرفیه جدا:))))))))
شوخی کردم. منم میخواستم برم رشته کامپیوتر ولی رفتم ریاضی. البته قضیه کترا مال چند سال قبل از انتخاب رشتم بود!
ما پولدار نبودیم نداشتیم که چیزی بهش بگیم :|
الان چی میگی بهش؟!
الانم هیچی نیمیگیم تا کارشو بکنه :)
واااااااااااااااااای... خدا بــــــــــود :))))))))))) مردم از خنده. یعنی به اپشن میگفتین اپتیون!!!!واااااااای کنترل=کترا :)))))))))))))
واااای پسر این خیلی خوبه :))))))))))))
یعنی واقعا شما از اول درست میگفتین؟! پس فکر کنم من عقب مونده ای چیزی بودم!
بنده اعتراف میکنم که به اکشن میگفتم اکتیون
تازه فقط به زبان خارجه ختم نمیشد که...
تا همین چند سال پیش مقدم و شادروان رو هم اشتباه میخوندم
"مَقدمتان گلباران" از جانب من ِ هفده-هجده ساله خونده میشد مُقدمتان گلباران
به شادرَوان هم میگفتم شادِروان...
هیچ آدم خیری هم پیدا نمیشد منو آگاه کنه.این بود که سال های سال در گمراهی ،اشکار باقی موندم
من یه بار مقدم رو همینجوری که تو گفتی گفتم، یه جای بد! هنوز دارم خجالت میکشم!
گریه نکن ما هممون مثل همیم!
یکی از بچه های رشته "کامپیوتر" بود که به کنترل میگفت "سِترِل"
کاپ باس بدن بهش
کنترل رو درس میگفتم ولی به آپشن میگفتم آپتیون....بچه بودم خو....ده یازده سالم بیشتر نبود... واسه همینم وختی گفتم کسی بهم نخندید فقط دخترخالم گفت منظورت آپشنه دیگه؟؟؟ :دی
از یه جایی اول شنیده بودی که درست میگفتی! اولین بار اگه خودت درست گفتی شرطه!