جملات مغرضانه ی یک عدد دیازپام

که اِهِن و تِلِپ اضافی دارد

جملات مغرضانه ی یک عدد دیازپام

که اِهِن و تِلِپ اضافی دارد

اگه تصمیم ِ درست بگیره، این آخرین پست این وبلاگه

نمیدونم، این چندمین شبه تاحالا، که قبل از خواب از خدا خواستم، اگه وجود داره، اگه میتونه، نزاره صبح بیدار شم. بدون درد. آروم. ولی خدا همیشه تو این مورد ضعیف عمل کرده.


تکمیلی: خدا سنش بیشتر از من و توئه. حتما هم بیشتر از من و تو میفهمه. اگه بخواد تصمیمی بگیره، حتما میدونه چیکار باید بکنه.


یه جایی باید باشه برای درک حرفات


در ادامه : مستر من

نظرات 19 + ارسال نظر
D1e 1 آذر 1392 ساعت 01:19

:|

farnaz 1 آذر 1392 ساعت 13:48

یه موقعی بود بچه بودم از مرگ می ترسیدم
عجیبه که الان خیلی وختا فک میکنم تنها چیزی که ترس نداره مرگه :/

saeed 1 آذر 1392 ساعت 15:24

چقد نا امید؟بنویس زود زود بنویس و البته تا شقایق هست باید زندگی کرد

خب یه وقتایی شقایق واقعا مهم نیست تو زندگی!

باران 1 آذر 1392 ساعت 21:45

از خدا می خواهم آنچه را که شایسته ی توست به تو هدیه کند نه آنچه را که آرزو داری
زیرا گاهی آرزوهای تو کوچک است و شایستگی تو بسیار

از اسمت، از نوشتت، میخوره که خیلی مهربون باشی. مرسی

هستی 2 آذر 1392 ساعت 21:43

خدا همیشه همینجوریه.چیزی که تو میخوای اون نمیخواد.چیزی که تو نمیخوای اون میخواد!راستی حیف نیست اون همه حس خوب روز تولدت جاشو داد به این احساس؟گاهی یه دلبستگی هایی تو زندگی پیدا میشه که دیگه آدم ازین در خواست ها از خدا نمیکنه.نه دلبستگی به جنس مخالف.مثلا وقتی بابا بشی فکر نکنم به خاطر بچتم شده ازین فکرا بکنی.یه خرده عین مامان بزرگا حرف زدم.من عاشق بارونم.وقتی بارون میاد حالم خیلی خوبه.سمت شما که خیلی بارون میاد خوش به حالت که می تونی دوپینگ کنی البته اگه نظرت مثل منه.

خدا بهرحال سنش بیشتر از من و توئه. حتما هم بیشتر از من و تو میفهمه و میدونه چیکار باید بکنه.
اتفاقات بد، احساسات بد ساده میفتن. من عاشق بارونم. البته بارونی که خیس نکنه. با چتر. تو هوای نسبتا سرد. نه اونقدر که دستات یخ بزنه و دماغت آویزون شه. مثل هوای همین روزا. واسه همینه که هی میرم پیاده روی. عاشقشم!

خورشید 3 آذر 1392 ساعت 16:24

آقااا چی چی رو پست آخر باشه؟
من تازه عزممو جزم کردم از مخاطب خاموش وبلاگ کناره گیری کنم و یه بوق بگیرم دستمو تو هر پست اعلام حضور کنم و با کامنت خود اونجارو منور کنم :))
+تمامی عرایض بنده برگرفته از اعتماد به نفس فروردینی ها می باشد شما جدی نگیرین :))

لطف داری. زنده ام . فروردینیا عالین. خواهرم فروردینیه.

ماهی 4 آذر 1392 ساعت 10:37 http://tah-mandegi.blogfa.com

آقای ِ 25 ساله به نظرت زود نیس واس این خواسته ؟! :|

نمیدونم. ازون چیزاییه که نمیدونم و نخواهم فهمید

شاپری 4 آذر 1392 ساعت 19:37

اوم منم دیشب همینو از خدا خواستم ... ینی میدونی؟فک میکنم هر دختری حداقل یبار از خدا اینو میخاد
ولی هروز صبح که چشامو باز میکنمو صورت خندون مامانمو میبینم میگم خدایا شکرت

فک مییکنم حتما چییزیی هست که بخاطرش زندم

شاید من زیاد مهم نباشم اما شاید لبخند من امیدو به زندگی کسی میده


خیلی وبلاگتو دوس دارم ... خوب مینویسی ادامه بده

خوبه که حسای بد لحظه ایه. شاید زیادی لوسیم. نمیدونم. اینم از عوارض نسل ماست.
مرسی بابت اظهار لطفت.

donia 5 آذر 1392 ساعت 21:11

کوتاه بیا بابا نبینمت تو این حال وهوا

هستی 5 آذر 1392 ساعت 22:03

بله حق با شماست ولی پیش خودمون بمونه من فکر میکنم چون از ما بزرگتره یه وقتایی بهمون زور هم میگه!اگه زحمتی نیست از این به بعد یه چند قدمی هم به جای من زیر بارون راه برو.اینجا که همچنان هوا آلودست و بارون نمیاد.

بارون ما هم چند روزیه تموم شد. ولی اگه اومد چشم

لاط عینکی 7 آذر 1392 ساعت 03:38

از نظر من خدا وجود ندارد
تصمیمات را خودت بگیر

همین :)

اینکه خدا وجود هم نداشته باشه دلیل نمیشه ازش چیزی نخوایم!

سمر 7 آذر 1392 ساعت 17:50 http://darchobi.blogfa.com/

اگه خدا میخواست به حرف های قبل از خواب آدما گوش بده الان قصعا زمین نابود شده بود !
+ یه ساعته دارم آرشیوتو میخونم ، مرسی از شعورت که کوتاه مینویسی :دی

اخیرا دارم بلند مینویسم! قبول دارم یه کم بیشعور شدم!

mr man 8 آذر 1392 ساعت 11:28 http://mr-to.blogfa.com

سلام دیاز
برات یه چیزی نوشتم
برای خود خودت
من نمیدونستم که ما همسنیم
تقدیم به تو رفیق
تولدتم مبارک

مرسی ازت

zari 9 آذر 1392 ساعت 00:39

خیلیییی وقته دیگه چیزی نخواستم،چون اون نیس،ما میخوایم که باشه :دی (نظرات مخالف رو خریدارم) سارتر معتقده جهان دیگه ای نیست،خدا نیس،اما میگه خودکشی هم کار بیهوده ایه! شمام دیگه از اون ماورای نامشهود چیزی نخواه :دی
p.s: نشد من یه وبلاگیو واسه چن سال ادامه بدم،همه میرن تو کار آخرین پست!

چون میدونم نیست از این حرفا میزنم دیگه!! اگه مثلا میدونستم قطعیت داره یه خورده بیشتر فکر میکردم و به جای این خواسته مثلا دو نخ سیگار میکشیدم!

نیوشا 9 آذر 1392 ساعت 12:54

به نیچه اعتقاد داری؟

فقط به سیبیلاش!

mr man 12 آذر 1392 ساعت 09:37 http://mr-to.blogfa.com

در پاسخ به اون خواهرمون! که می گن خدا نیست:
منصفانه جواب بدید:
فک کن توی یه کشتی گیر افتادی و دریا طوفانیه و هیچ راه ارتباطی با خارج نداری و خودتی و خودت
در این هنگام چه حسی داری؟
چی توی وجودته؟
تسلیم مرگ میشی یا نه؟
اگه نه چیکار میکنی؟
من دیگه حرفی ندارم

هر کی نظر خودشو داره. این مثالی که شما زدی به خاطر اعتقاداتیه که داری، یا من دارم، یا هر کی داره. نمیشه آدم خودشو جای دیگران بزاره و به جاشون تصمیم بگیره. هر کی خدای خودشو قبول داره. هیچ الزامی نیست که بخوای به دیگران انتقال بدی عقایدتو، از نظر من.

سحر 19 آذر 1392 ساعت 15:22 http://sf22761.blogfa.com

خیلی وقتا شده از ته ته ته ته دلم از خدا خواستم صبح رو نبینم .
هر روز هم صبح شده و خدا خواسته من رو به هیچ کجاش حساب نکرده !
و من خیلی ازش شاکی شدم !
اما خوب یه چیزی رو در گوشت میگم که بدونی !
خیطی طول نکشیده که خیلی خوشحال بودم و خدا رو شکر کردم که خدا اون حرفم رو جدی نگرفته !

حرف دل منو زدی. فدات

سالی 19 بهمن 1392 ساعت 11:21 http://slo.blogfa.com

:)

این پست رو حذف نکردم هنوز؟!!

آزی 5 اسفند 1392 ساعت 23:08 http://bihefaz.blog.ir

اوخ اوخ منم از این دعاها زیاد کردم، اما خدا کلا تو استجابته دعاها ضعیف عمل میکنه :))))

بعضی وقتا بابت همین عملکرد ضعیفشم باید ازش تشکر کرد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد