این که یه چیو ندونی مهم نیست، مهم اینه کسی نفهمه نمیدونی
پ.ن: یعنی ولاسکو مربی ایران هم نباشه بازم داره به ایران حال میده. دمش گرم. هم خوشتیپه، هم باکلاسه هم کارش درسته. خیلی دوسش دارم :)
چرا بعضی خوابای لعنتی انقدر زود تموم میشن. انگار فقط اومدن که بگن (ببین، میتونی انقدر خوشبخت، شاد و پر از حس خوب باشی. زندگیت لذت بخش باشه. ولی نیست. حالا تورو با این زندگی گندت تنها میزارم. بیدار شو )-:
سلایق متفاوته. این یک اصل اساسیه که من همیشه پذیرفتمش و باور دارم تفاوت سلیقه رو نمیشه انکار کرد. آدما متفاوتن و سلایقشونم متفاوته. اما معیار تشخیص یک سلیقه خوب برای من اینه که شبیه سلیقه من باشه :))
پ.ن: امشب رفتم تئاتر (هیولای کمد دیواری). از معدود تئاترهای خوبی که تو شهرستان برگزار میشه. مال یه گروه سارویه که یه آشنایی قدیمی با نویسنده و بازیگرش (فاطمه مکاری) داشتم. یه تئاتر سوررئال در مورد زنی که بچش سقط شده بود و یه هیولا رو به عنوان بچش بزرگ کرده بود. هرچند که به نظرم نمایش قبلی که از این گروه دیدم جذابتر بود، ولی اینم بد نبود. تصمیم دارم یه یادداشت در موردش بنویسم که اگه نوشتم میذارمش همینجا. (هیولایی که سوپرایز میکند)
آخرین صحنه نمایش، هیولا از تو کمد اومد بیرون، نزدیک تماشاچیا، یه بمب دراورد پرتاب کرد تو جمعیت، بوووم. چراغا خاموش شد.
پ.ن2: دیشب توسط یه دوست به یه کنسرت موسیقی محلی دعوت شدم. نمیخواستم قبول کنم چون موسیقی محلی حوصلم رو سر میبره، از طرفی همونقدر که مثلا میفهمم مایکل جکسون تو آهنگاش چی میخونه، همونقدر یا کمتر از موسیقی محلی میفهمم. ولی بالاخره رفتم. اونقدرا که فکر میکردم بد نبود. حتی میشه گفت هیجان زده هم شدم. البته نه اونقدری که مثلا از شنیدن آهنگای جنیفر راش میشم. گروه شواش. سرپرست گروه مرد حدود 60 ساله نابینایی بود که چهره خیلی مهربونی داشت و تموم مدت نواختن لبخند میزد. خیلی دوست دارم بدونم وقتی داره به این قشنگی کمانچه میزنه، چی میبینه که انقدر خشنوده.
پ.ن 3:موسسه خیریهای که گاهی براشون یادداشت مینویسم هفته قبل یه کنسرت به نفع کودکان خانه ایرانی برگزار کرده بودن. سه شب موسیقی سنتی، سه شب پاپ راک. از اونجایی که اصلا حوصله موسیقی سنتی ندارم کنسرت پاپ-راکشونو انتخاب کردم. کل قضیه خوب بود ولی سیستم صوتی افتضاح بود. یه محفل 30-40 نفره که تا اونجایی که دیدم، تنها کسی که تنها بود من بودم
این که تئاتر رو تنهایی برم اصلا ناجور نیست، ولی اینکه همچین کنسرتی رو تنها برم، خیلی غمگنانه هست :(
پ.ن 4: بعد مدتها یه کار طنز کردم. فتوکاتور. ، اون دو تا آخری که خیلی بیمزه هست مال من نیست!