جملات مغرضانه ی یک عدد دیازپام
که اِهِن و تِلِپ اضافی داردجملات مغرضانه ی یک عدد دیازپام
که اِهِن و تِلِپ اضافی دارددرباره من
تمام تلاشم اینه مبهم باشم، چطور میتونم تو چند جمله خودمو توضیح بدم؟
ادامه...
روزانهها
همه- به تاریخ بنگر...
- اعتراف (2)
- سوال اساسی
- وقتی نیچه به من حسودی میکند
- در دانشگاه اتفاق افتاد
- بالا بیا دیگه لعنتی
- دور باطل
- 345
- مهندس
- ۱۰۲
- حرف حساب
- مصاحبه
- اینجا ایران است(4)
- روز سینما مبارک!
- برای انسان امروز چه کار کرده اید؟!
- پسرهای کم توقع
- اشاره به بعضی از دانشجویان
- کاربرد اذانِ مغرب در خانواده های ایرونی
- تصحیح یک جمله بعد از سی سال
- تنها مشخصه ی یک تعمیر کار خوب
- پارادوکس
- فراماسونری در گودر
- شاید هم یادتون بیاد
- فانتیزیه سر سفره عقد
- بازخوانی یک پرونده (2)
- تو حضورت حادثست...
- ما بچه بودیم از این خبرا نبود!
- غمگینم
- این ملت هیز
- منطق ایرانی
- نگو قحط نوره اینجا،عاشقامون خود نورن...
- ایدئولوژی جالبیه!
- زندگی شاید همین باشد...
- سوالی که به صورت جدی باید مطرح شود
- انشاالله که اینطور نیستیدشما
پیوندها
جدیدترین یادداشتها
همهبایگانی
- فروردین 1403 1
- بهمن 1402 2
- آبان 1402 1
- مهر 1402 2
- شهریور 1402 1
- مرداد 1402 1
- اردیبهشت 1402 1
- فروردین 1402 1
- آبان 1400 1
- شهریور 1399 1
- مرداد 1399 2
- اردیبهشت 1399 2
- فروردین 1399 3
- اسفند 1398 1
- بهمن 1398 2
- آذر 1398 1
- آبان 1398 1
- مرداد 1398 1
- تیر 1398 3
- فروردین 1398 1
- اسفند 1397 1
- بهمن 1397 2
- دی 1397 2
- آذر 1397 1
- اسفند 1396 1
- بهمن 1396 3
- دی 1396 3
- آذر 1396 1
- مرداد 1396 2
- تیر 1396 2
- فروردین 1396 4
- بهمن 1395 1
- آذر 1395 2
- آبان 1395 1
- مهر 1395 2
- شهریور 1395 1
- مرداد 1395 2
- تیر 1395 2
- خرداد 1395 4
- اردیبهشت 1395 1
- اسفند 1394 1
- بهمن 1394 1
- دی 1394 3
- آذر 1394 2
- آبان 1394 2
- شهریور 1394 1
- مرداد 1394 3
- تیر 1394 3
- خرداد 1394 1
- اردیبهشت 1394 2
- فروردین 1394 4
- اسفند 1393 3
- بهمن 1393 2
- دی 1393 4
- آذر 1393 5
- آبان 1393 3
- مهر 1393 2
- شهریور 1393 3
- مرداد 1393 4
- تیر 1393 6
- خرداد 1393 3
- اردیبهشت 1393 6
- فروردین 1393 4
- اسفند 1392 8
- بهمن 1392 5
- دی 1392 5
- آذر 1392 1
- آبان 1392 5
- مهر 1392 1
- شهریور 1392 3
- مرداد 1392 4
- تیر 1392 7
- خرداد 1392 3
- اردیبهشت 1392 2
- فروردین 1392 1
- اسفند 1391 5
- بهمن 1391 3
- دی 1391 5
- آذر 1391 5
- آبان 1391 3
- مهر 1391 2
- شهریور 1391 4
- مرداد 1391 6
- تیر 1391 3
- خرداد 1391 4
- اردیبهشت 1391 1
- فروردین 1391 1
- بهمن 1390 2
- دی 1390 1
- آذر 1390 1
- آبان 1390 4
- مهر 1390 4
- شهریور 1390 6
- مرداد 1390 8
- تیر 1390 6
- خرداد 1390 6
- اردیبهشت 1390 7
- فروردین 1390 15
- اسفند 1389 13
- بهمن 1389 16
- دی 1389 10
- آذر 1389 10
- آبان 1389 13
- مهر 1389 11
- شهریور 1389 38
- مرداد 1389 32
- تیر 1389 17
- خرداد 1389 27
- اردیبهشت 1389 40
- فروردین 1389 4
آمار : 456104 بازدید
Powered by Blogsky
مثل یه قطره...
همیشه یه چیز ناشناخته تو وجودم مانع میشه که بخوام با دیگران ارتباط برقرار کنم. این گوشه گیر بودنم گاهی خیلی آزارم می‌ده. همیشه منزوی :-(
دیازپام
5 دی 1393 ساعت 20:34
مثل یه قطره جدا از دریا....
تبخیر میشه میره تو هواااا
دارم میشم کم کم...
اون قطره یتیم مرباست آیا؟؟ رنگش فرق داره، شاید همه ی قطره های منزوی یه رنگ دیگه هستن از ترس همرنگ شدن تنها شدن :-/
نمیدوشم شاید
سلوم کلونازپام دیازپام سالبوتامول ترامادول:دی
اینقدر خستماااااااااا اصن حس و حال نظر گذاشتن ندارم
تو اینو پونزده بیست بار تاییدش کن یا هی برو از سر بخونش!
________________________
واقعنی دچار یه دوشواری عظیم شدم...:(
برام دعا کن:(
کاملا درکت میکنم
چون منم اینجورى هستم!
سلام دیازپام جونی خوبی ؟اینجابهت خوش,گذشته؟تاحالا:-)
گاهی خوش میگذره! همچنان دوست دارم
تبخیر میشه میره تو هوا
بعد با اون قطره هایی که مث خودش از دریا جدا موندن و تبخیر شدن رفتن هوا مثل بارون میریزه تو دریا....
نمیشه از دریا جدا موند
برمیگرده ولی خیلی دیر.
منتظر تبخیر شدنم
همچنین.
البته فعلا معدودی دوست صمیمی دارم خداروشکر!
جوونامون دارن به کجا میرن؟ -____-
به همونجایی که من و تو داریم میریم!
به ....
جای خوبیه :-]
دیازپام جان!
اون چیز، کمرویی نیست که داداش!!؟
خداروشکر در این زمینه چندان مشکلی نداری انگار!!!
چی هست پس به نظرت؟
یه بنده خدایی بود دقیقا عین حضرتعالی(با توجه به توضیحات داده شده تون)
پدر و مادر و همسر و ایل وتبار کدومشو ن یه دارودوایی به خوردش دادن
از استخون نپخته ی پای بزغاله تا برگ گردوی 80 ساله
از بردن پیش دعاده و حجامت و رگ زدن تا طبابت سوزنی از نوک کله تا نوک شست پای مبارک
از ریختن ادرار کودک نابالغ از پشت بوم (دور از جان شما)تا خوراندن پیه اسب آبی قطب شمال
اماافاقه ای نکرد که نکرد
اینا مال قدیم ندیم بود و وقتی اراده ای نداشت وافسارش دست اینو ان بود
اما بعدش که مقابله میکرد از بردن به حمام عمومی شروع شد تا گود زورخانه و استخر و مدرن ترش استادیوم چند صد نفری
اما ناخن بود که از او خورده می شد
تا اینکه یک سال تمام اهل خانه این و آن را در این گرانی به منزل دعوت نموده تا شاید او از این انزوا به در آید
اما نشد که نشد
وقتی دیدند برای خودش اتاقی جدا و کلیدی سوا و سکوتی آن سویش ناپیدا جور کرده است و جمع او و تنهایی هایش جور است
دست به دامن دانشمندان شده و ایشان طی تحقیقات گسترده و فراوان و پیا پی ،پی به این امر بردند که ایشان حامل ژنی از اجداد عصر سنگی خود هستند که وقتی پی به برهنگی خود بردند مدتها در خلوت و تنهایی به سر برده تا پوششی برای آنها پیدا شد و از محالات است که این ژن جهش یافته ی رشد یافته هویت کروموزومی خود را از دست دهد.
بنابراین به حال خود رهایش کردند و خبر آمده که تازگیها پنجره ی اتاق خود را آجر گرفته است نه پرده.
_ملیحه_
جهت مزاح بود و لختی لبخند
دستت درد نکنه ملیحه. این کامنت رو ده روز پیش گذاشته بودی و دو سه باری که سر زدم به اینجا وقت نشده بود کامل بخونم (درگیر امتحانا و اینا بودم) الان که خوندم به نظرم خیلی باحال اومد. مرسی. کلا اهل نوشتنی؟ وبلاگی نداری؟ یا جایی نمینویسی؟
فکر کنم اون ژن تو منم وجود داره
تو توی این احساس تنها نیستی! ...
میتونم درک کنم. اصلا این تنها ها اگه جمع بشن یه اکثریت رو تشکیل میدن. فقط مشکل اینه نمیشه جمعشون کرد
خو که چی رو خیلی هستم!
راستی یه سوال شما توو برنامه اختتامیه مسابقه کتابخوانی حضور داشتی؟
من یه نفرو اونجا دیدم که خیلی شبیه شما بود .ولی نتونستم اینو ازش بپرسم
شاید بعدا بیام خودمو معرفی کنم...
نه نمیدونم اختتامیه کتابخونی اصلا چی هست. من ساری زندگی میکنم. خوب شد نپرسیدی ازش
سلام.
اتفاقا من چند بار سرزدم دیدم نیومدین گفتم حتما رفتین پنجره هارو آجر گرفتین.
من کلا اهل نوشتنم و تو کامنت قبلی وبلاگمم نوشتم حتما ثبت نشده.
Hottippa.blogfa.com
وبلاگتو دیده بودم قبلا چند بار ولی نمیدونستم مال توئه. میبینم
من ... :(
خیلی ها
منم گوشه گیرم زیادی !
تا حدودی بَده
درک می کنم ._.