جملات مغرضانه ی یک عدد دیازپام

که اِهِن و تِلِپ اضافی دارد

جملات مغرضانه ی یک عدد دیازپام

که اِهِن و تِلِپ اضافی دارد

پله برقی میشم :)

همیشه یه چیزای کوچیک بی اهمیت هست تو زندگی آدم که نه ضرورتی به انجامشون هست و نه ضرر یا فایده‌ای دارن
حتی بعضی وقتا انقدر حقیر و خنده‌دار به نظر بیان که آدم از فکر کردنش بهش خجالت بکشه چه برسه که بخواد انجامش بده
ولی همیشه مثل یک آرزو که از بچگی تو دل مونده باشه، مثل یک چیزی که جای خالیش همیشه حس می‌شه، آزار دهندست
یکی از اینچیزا برا من، بالا رفتن از پله برقی بود که داره به سمت پایین میاد!
از اون کاراییه که باید تو بچگی انجامش داد وگرنه عقدش برای همیشه می‌مونه با آدم
ولی از بچگی همیشه آدم معقول و منطقی بودم. خب معلومه هیچوقت مثل دیوونه‌ها یا بچه‌های بی‌ادب برعکس حرکت پله برقی نمی‌دوم
که چی شه اصلا؟ دیگران مسخرم کنن؟ یا مسئولش ببینتم و به پدر و مادرم بگه بچه‌تونو جمع کنین؟!
هیچوقت فکرشو نمی‌کردم یک وقتی این کار رو انجام بدم، مخصوصا حالا که تا حدودی بزرگ هم شدم. تا اینکه چند روز پیش، به تشویق یه دوست خوب، رو پله برقی پل جانبازان رشت  بالاخره انجامش دادم! اونم دوبار! خیلی هیجان انگیز بود!

احساس می‌کنم یه دوست خوب پیدا کردم که هرچند که اینجا رو نمیخونه ولی همینجا باید ازش تشکر کنم :))