جملات مغرضانه ی یک عدد دیازپام

که اِهِن و تِلِپ اضافی دارد

جملات مغرضانه ی یک عدد دیازپام

که اِهِن و تِلِپ اضافی دارد

حیف فقط یه عروس کم داشتم :))

دیشب اولین باری بود که یه ماشین عروس رو می‌روندم! یعنی ماشینی که دقیقا گلکاری شده بود و بوق‌هایی که خطابش من بودم نه به خاطر رانندگیم، بلکه به خاطر ماشینی که توش نشسته بودم، بود.

با اینکه مسئولیت گلکاری کردن ماشین عروس یک دوست چیزی نیست که بشه بهش بالید، ولی همینکه هر ماشینی که رد می‌شد یه نگاهی به داخل می‌انداخت به امید اینکه لبخندی تو صورت دو تا آدم ببینه، حس خوبی بهم می‌داد. البته بخش خیط شدنشون هم صفای خاص خودشو داشت!

می‌خوام کمتر فکر کنم

امروز که از خواب بیدار شدم، اولین بارون امسال رو از آسمون شیری رنگ دیدم. فهمیدم پاییز شده

وقتی از هوای خفه دفتر کارم خسته شدم و اومدم رو سقف ساختمون، فهمیدم دلم بدجور گرفته

نگاهم که به آسمون تیره افتاد، سردم شد. لباسای تابستونی رو باس انداخت دور، ژاکتم، پولیورم، شالگردنم کو؟

صدای اذان مغرب که بلند شد، دیگه طاقتم تاق شد. بارون بدون ابر...