جملات مغرضانه ی یک عدد دیازپام

که اِهِن و تِلِپ اضافی دارد

جملات مغرضانه ی یک عدد دیازپام

که اِهِن و تِلِپ اضافی دارد

خدای خودی

از بچگی یادمه هر وقت خواستم دعا کنم، می‌گفتم (خدایا خودت می‌دونی دیگه، همونا)

شاید نمی دونم چی می‌خوام، شاید هم می‌ترسم چیزی رو جا بندازم. یا شاید هم انقدر ضعیفم که حتی مسئولیت دعاهام هم نمی‌تونم برعهده بگیرم و می سپرم به کسی دیگه. به خدا...

دختر درونم پریوده

هرچقدر بخوام به خودم تلقین کنم که همه چی خوبه، ولی تو حال بد این روزام تاثیری نداره

یک نیروی ناشناخته منو به بالشم چسبونده و لب‌هام رو به هم قفل کرده

عجیبه. اصلا دلیلشو نمی‌دونم. هرچیزی که فقط یک دلیل نداره. ولی هیچکدومش به ذهنم نمی‌‌رسه

علم روانشناسی خیلی ناقصه. هنوزاسمی رو این پدیده نذاشته

شاید به خاطر اینه که جنس زن همیشه جذابیت بیشتری برای روانشناسا داشته

یک برخورد کوتاه

شرکت کن در رویای امشبم

به افتخارت دنیای جدیدی ساخته‌ام...

گاهی به آسمان نگاه کن

بزرگ‌ترین درسی که از کارتون (گوریل انگوری) یاد گرفتم این بود که بعضی وقت‌ها ممکنه انقدر غرق تصاویر کوچیک جلوی چشام بشم که چیزای خیلی بزرگ و ارزشمند رو نبینم.


اشتباهی که خیلیا مرتکبش می‌شن.

عادت

حتی اگه مطمئن باشم فردا آخرین روز زندگیمه


باز هم قبل خواب مسواک می‌زنم...

دیگه چه فرقی می‌کنه؟

نماز، روزه، حج،...


اینا همه ظاهره


مهم اینه دلمون با خدا باشه


که نیست...

فرصت طلب

لعنت به ثانیه‌هایی که باعث می‌شن تصمیم اشتباه بگیرم. لعنت به ثانیه‌هایی که فقط یک لحظه‌ان اما ثانیه‌های زیادی رو در حسرت خودشون می سوزونن. این ثانیه‌ها فرزند ناخلف زمان هستن.

مشکلم اینه که فکر می‌کنم همه آدمایی که باهاشون برخورد می‌کنم مثل خودم باملاحظه هستن.

تقصیر خودمه, بعضی وقتها زیادی محترمم.

وجدان...

هر کجا که هستید

آن مکان مجهز به دوربین مدار بسته است


با احترام؛ خدا

آرزوی یه سال خوب در انتظار خودت و عزیزات

فکر کنم دارم میرم طولانی ترین مسافرت زندگیم. نه قرار نیست بمیرم. چرا همیشه فیلسوفانه فکر می کنین! دارم میرم جنوب. نه خیر آقا راهیان نور چیه. قراره برم قشم. تا آخر تعطیلات. انقدر میرم که جلومو بگیرن. تا قشم رو میرم اگه اجازه دادن امارات و عربستان و یمن و از اونجا با کشتی برم اروپا!

به فکر همتون هستم


تکمیلی:

مازندران-سمنان-اصفهان-یزد-کرمان-هرمزگان-بوشهر-کهکیلویه و بویر احمد-چهارمحال و بختیاری-اصفهان-قم-تهران-البرز-مازندران! نصف ایران رو رفتم دیگه. خوب بود. خوش گذشت!


خلیج فارس ازم خواست عکس دونفره بگیریم

در روزهای آخر اسفند... در نیمروز روشن...

دارم فکر می‌کنم امسال چند تا روز خوب داشتم. چند روز بودن که وقتی بهشون فکر می‌کنم وجودم از یه شوق ناشناخته و مبهم پر می‌شه. از این سیصد و خوردی روزی که فرصت داشتم، فرصت شادی، فرصت متفاوت بودن، چند روزش رو دوست دارم زنده بشه. زنده بشه و اون روز رو دوباره زندگی کنم. با ناراحتی باید بگم فکر نمی‌کنم خیلی زیاد باشه. چه بد... غمگین مثل صدای فرهاد.


اما دو روز جادویی باعث شد اسفندم مثل همیشه دوست داشتنی باشه. و سال رو طوری به پایان ببرم که دوست دارم. یه سفر دو روزه به تهران. با کلی خاطرات خوب. با یه دوست فوق العاده :)


اینم گزارشم:

اگه مسیرتون به خیابون جمهوری خورد، به هیچ عنوان بستنی شکلاتی‌های کافه نادری رو از دست ندید. به همون اندازه که تو تصویر مشخصه خوشمزه بود و به همون اندازه که از کافه نادری تعریف می‌کنن، فضای دلچسبی داشت. +


مگه میشه پارک ایرانشهر رو از دست داد؟! با اون صدای کلاغ‌هاش، با سالن‌های تئاترش و با گالری‌های معرکش. (عکس حذف!)


هر جایی که می‌شد با پا رفت، رفتیم! با تشکر از ساق‌های پاهای عزیزمون! +


خیلی خوب بود. اگه به خاطر کارم نبود بیشتر میموندم. ولی خب همه چیزای خوب باید تموم شن دیگه. این قانونشه. راضیم به این خاطرات جدید.

برای همتون، همه‌ی همتون روزهای آخر اسفند خوبی آرزو می‌کنم. به همین خوبی :-)

اسفند دوست داشتنی من

احساس رها شدن رو شن‌های گرم

دیدن آبی دریا با پلک‌های بسته

وقتی موج‌ها نسیم دلچسب رو با خودشون میارن و

می‌زنن به وجودم

خورشید هم دوست داشتنی‌تر از همیشه لبخند می‌زنه

دارم حسش می‌کنم

احساس ناب آخر اسفند رو



خدایا؛ لاستیک نجاتتو بنداز واسم...

 

هنوز خوابم میاد...

همه تنبلای عالم کاراشونو می‌ندازن هفته بعد، ماه بعد، سال بعد، من یه سری کارامو گذاشتم واسه زندگی بعدیم.


ترک شماره 2

+ به نظرت من عاشق کدوم آهنگشم؟

      - اوووم... ترک شماره دو

+ نمی‌دونم ترک شماره دو کدومه. ترتیبشو که حفظ نمی‌کنم. اسمشو بگو

      - هر چیزی یه جایی داره. جای چیزا رو نباید یادت بره!

+ خب یه خوردشو بخون

      -  کاورش تو داشبورده. ببین خب


با هیجان ناب مخصوص خودش که عاشقشم داشبورد رو باز می‌کنه، کاور آلبوم سلول شخصی رضا یزدانی رو درمیاره، رو جلدش ترک شماره 2 رو پیدا می‌کنه. آهنگ قدیمی.


      + واای، از کجا می‌دونستی؟!

      - می‌خوای بشنویم؟

+ با صدای بلند...

بی‌خیال این حوادث راضیم به تو به رویا

به یه فنجون قهوه داغ پشت میز کار فردا

پی آهنگ قدیمی که با سوت خوب می‌زدم من

...................................................

راضیم به اینکه با هم فیلمای خوبی رو دیدیم

کتابای خوب خوندیم، موزیکای خوب شنیدیم

خودمو ادامه می‌دم تو کیوسک نبش رویا

با یه چاقو توی کتفم راضیم از این قضایا

راضیم به تو به رویا...


تو رویام سناریو شکل می‌گیره. دقیقا مث سناریوی ترک شماره 4 آلبوم خاطرات مبهم. این شبا که تنهایی بی‌هدف می‌رونم تو خیابونا. به یاد یه چیزایی...

مطمئنم اونم هر جایی که باشه، با هر کی که باشه، وقتی این آهنگ رو با گوشاش بشنوه، یاد من، یاد اون شبا میفته...