همین الان مطلع شدم اطراف من یه نفر یکی دیگه رو ( اِرزا ) صدا کرد
نگو طرف اسمش علیرضا بود :|
پ.ن: یه اتفاق نسبتا جالب. تو نمایشگاه تو غرفم نشسته بودم یکی از دوستای دوره کاردانیمو دیدم. انقدر نگاش کردم که اومد جلو گفت به جا نیاورد. به وضوح داشت دروغ می گفت. گفتم نشناختی؟ گفت نه. گفتم خب به سلامت، موفق باشی. گفت اسمتون؟ گفتم منم، فلانی، دوره کاردانی. گفت ببخشید ولی یادم نمیاد. همینجوری فقط نگاش کردم. گفت شرمنده ولی اصلا یادم نمیاد. فقط داشتم فکر می کردم چقدر وقیحه. البته حق داشت نخواست منو بشناسه. اونجوری که من دوست دخترشو قر زده بودم احتمالا ازم متنفر باشه. خیلی بد بازی خورد. آخرش وقتی کار از کار گذشت بهش گفته بودم قضیه چیه. بدجور شوک شد! خب اونموقع جوون بودم و عاشق دیوونه بازی. البته آخرش دختره هم از من خیری ندید! گناه داشت بنده خدا! تو کاردانی همدوره بودیم. سه ترم اول مشروط شد اخراج شد. دوباره ثبت نام کرد دو ترم دیگه مشروط شد اینبار اخراجش کردن. خب من همیشه معدلم جزء دو سه تای برتر بود. با اینحال بچه ی نسبتا باحالی بودم و با همه بُر میخوردم. امکان نداشت منو نشناسه. تهش وقتی داشت خداحافظی میکرد کارت ویزیتشو بهم داد. منم کارتمو بهش دادم. شک ندارم اونم مثل من وقتی ده قدم دور شد بدون اینکه به کارتم نگاه کنه مچالش کرد انداخت دور.
|