می‌خوام کمتر فکر کنم

امروز که از خواب بیدار شدم، اولین بارون امسال رو از آسمون شیری رنگ دیدم. فهمیدم پاییز شده

وقتی از هوای خفه دفتر کارم خسته شدم و اومدم رو سقف ساختمون، فهمیدم دلم بدجور گرفته

نگاهم که به آسمون تیره افتاد، سردم شد. لباسای تابستونی رو باس انداخت دور، ژاکتم، پولیورم، شالگردنم کو؟

صدای اذان مغرب که بلند شد، دیگه طاقتم تاق شد. بارون بدون ابر...