اونایی که پاشون تا لب مرگ رفته و برگشته تازه یک سری چیزا رو میفهمن.
تازه میفهمن چقدر ورزش خوبه
چقدر خوابیدن آرامش داره
چقدر یاد گرفتن لذت بخشه
چقدر دوستا موجودات نازنینیان
و چقدر، چقدر زندگی چیز جالبیه
به نظرم همه آدما باید یه بار یه جایی احساس کنن چیزی که بهش میگن مرگ چقدر نزدیکه. یه بار باید جدی حس کنن که واقعا آخراشه. یه بار باید به مرگ، به عدم نزدیک بشن، تا بعدش بیشتر قدر زندگی، قدر خودشونو بدونن.
آدم باید گاهی بمیره تا قدر زنده بودن رو بدونه
قبل از اینکه بمیرین قدر زندگی رو بدونین
خیلی هیجان انگیز بود! خیلی خوش گذشت. واقعا جای همتون خالی. به یادتون بودم. چند دقیقه ویدئو گرفتم براتون گذاشتم اینجا . دانلودش احتمالا خیلی طول میکشه. همینجوری آنلاین ببینین :) و تشکر از مهلا و سارا و پردیس که باهام اومدن
ولی هیجان انگیزتر از کنسرت، ابتکار سارا بود که واسه برگشت پشت یه وانت که رانندشو نمیشناختیم سوار شدیم. کلی تهران گردی کردیم! اصلا وضعیتی بود شرم آور! خب کسی منو نمیشناخت و این قوت قلب بود برای من. ولی کلی خندیدیم. جای همهی شما پشت وانت هم خالی!
یکی از هیجانانگیزترین جاهای تهران خیابان 30تیر هست به نظر من. عجیبه برام خیلی از کسایی که تهران زندگی میکنن هنوز نرفتن تو این خیابون. هم کلیسا داره هم کنیسه و هم آتشکده. خیلی جالب بود. خیلی خوش شانس بودم روز شنبه که روز دعای یهودیان هست رفتم کنیسه حیم و از نزدیک شاهد مراسم مذهبیشون بودم. خیلی اتفاق جالب و باحالی بود. ازون چیزا بود که تا آخر عمرم یادم میمونه.
تو آتشکده فیروز بهرام هم چیزای جالبی دیدم. خیلی دوست دارم بتونم به مراسم زرتشتیان که هر ساله تو یزد برگزار میشه برم. امیدوارم بتونم برم
و در نهایت کلیسای فوق العاده مریم مقدس که واقعا عظمت و ابهتش آدمو جذب میکنه. تو این دو روز دو بار رفتم. شمع روشن کردم و دعا کردم. تجربه جالبی بود.
از بچهها اگه از اقلیتهای مذهبی کسی هست خوشحال می شم بیشتر با کیش و مذهبش آشنا بشم.
تو این اماکن عکس گرفتن ممنوعه. ولی گرفتن عکس از حیاط کلیسا موردی نداشت که این عکسو گرفتم. (عکاس: سارا)
موزه آبگینه و سفالینههای ایران هم تو این خیابونه که به نظرم جالبتر از اشیای موزه، بنای اونه که به دستور قوامالسلطنه اواخر دوران قاجار ساخته شد. پلکان محشری وسط ساختمون بود که حیفم اومد با استایل شاههای قاجار عکس نگیرم! عکاس این عکس هم سارا
پارک ایرانشهر هم که مورد علاقه منه چون هم تئاتر داره و هم کلاغ. من نمیدونم این کلاغا که از آدما نمیترسن چطور از مترسک سر جالیز میترسن؟ حتما اینا کلاغای شهری هستن که پر رو شدن! اینم من تو پارک ایرانشهر :)
عکس آدما چه بدرد میخوره؟ یا خودش هست کنارت، میتونی لمسش کنی، بغلش کنی، دستاشو بگیری... یا نیست.
اگه نیست، بهتره عکساشم نباشه. عکسا فقط دلتنگی میارن...
بهتره فقط یه تصویر گنگ و مبهم از اون آدم تو ذهنت باشه. تا اینکه بخوای هر روز عکساشو ببینی، هر روز بمیری...