-
جالبترین دیالوگی که تو فیلمها شنیدم
16 تیر 1403 09:39
-تو زندگیم آدمی به پَستی تو ندیدم - بعد از این هم نمیبینی
-
AskYourself
22 خرداد 1403 10:45
راهی کدوم دیاری آخه با این اسب چوبی...
-
دلچسبترین دیالوگ تاریخ
21 خرداد 1403 01:02
- عزیزم... - جونم؟
-
حتما برای شما هم اتفاق افتاده
16 اردیبهشت 1403 05:09
داستان یه لاشی و یه احمق پرتکرارترین داستان عاشقانه دنیاست پ.ن: وقتی اینو خوندم
-
تو به کَس گفته نتونی...
14 اردیبهشت 1403 18:00
چقدر بده تو این سن کراشت ازت بپرسه تو زندگیت کسی نیست؟ بگی نه. بعد بپرسه رو کسی هم کراش نیستی؟ بازم بگی نه.
-
سه رنگ
1 اردیبهشت 1403 09:17
Blue انسان با امید زندست. مخصوصا امیدهای واهی White از این بازی بزن بیرون تا تموم روحت خورده نشده Red به جای آدما، به آسمون نگاه کن
-
باید نوشت...
5 فروردین 1403 17:43
۱۶ فروردین ۹۰/ ۲۳:۴۰ دوشنبه باید نوشت. زندگی هم زندگیهای قدیم/ عشق هم آن عشقهای آتشین یار هم یاری که با ما یار بود/ در عبور روزهای دلنشین گفت و گو هم گفت و گوهای قشنگ/ در شبان شعر و مهتاب و شراب بوسه هم آن بوسههای غرق مهر/ تا سحرگاهان پیش از آفتاب... با اینکه قدیمی نیستم ولی با این شعر و موسیقی خیلی ارتباط برقرار...
-
واقعا چرا همیشه سرخوشم؟! :))
24 بهمن 1402 18:29
خب خب. هر وقت دلم خیلی میگیره میام همینجا میرم تو بایگانیهای وبلاگم، کعصشرای قدیمیمو میخونم میخندم. مگه میشه آدم انقدر کممغز؟! ولی همیشه یه حس خوب میگیرم. حتی از اون مطالبی که تداعی کننده خاطرات بده. همینم غنیمته. تو این روزای تنهایی یک سری یادگاریها خیلی میچسبه. حتی اگه فقط به صورت کلمات باشه. اینستامو یک سالیه که...
-
یا موفق میشم یا به گای سگ میرم :)
3 بهمن 1402 13:57
بیست تا سی که همه بلندپروازی دارن. اگه بعد سی هنوز رویاهاتو رها نکرده باشی مَردی
-
چهار و پنجاه و هشت دقیقه اِی اِم
30 آبان 1402 04:58
ما خودمون تصمیم میگیریم از بین سرنوشتهایی که برامون تعیین شده، کدومو انتخاب کنیم
-
بچه غرغرو پیرمرد هف هفو
30 مهر 1402 21:44
یه نقل قولی از یه جا شنیدم که نمیدونم مال کیه ولی خیلی خوبه. میگه تو زندگیت فقط باید به نظر دو نفر اهمیت بدی. نسخه ۸ ساله خودت و نسخه ۸۰ ساله خودت. اگه این دو تا ازت راضین، یعنی کارت درسته پ.ن: نسخه ۸ سالم فقط از من بستنی میخواد نسخه ۸۰ سالمم ایزی لایف. ولی فک میکنم هر دو ازم راضین
-
آینده نگری
29 مهر 1402 11:48
همیشه سعی کنین تو زندگیتون چشم انداز بلند مدت داشته باشین و فقط فرداتون رو نبینین. مثلا من برنامه ریزی کردم که از 60 سالگی تریاکی بشم. تو برای آیندت چه برنامه ای داری؟
-
:-/
11 شهریور 1402 14:16
گاهی فکر میکنم سهمیه خندهی زندگیمو تو دوران نوجوونیم تموم کردم. واسه همینه که دیگه نمیتونم بخندم
-
این یه جنگه. تمام عیار
25 مرداد 1402 14:37
احمقانست اگه ۶ ماه بخوای با همه دوستات قطع رابطه کنی، اینستا و واتساپتو دیلیت کنی، با هیچکس در ارتباط نباشی، بیرون نری تفریح نکنی، خبر نخونی، هیچ کاری نکنی که رو هدفت تمرکز کنی؟ شب و روز. به هیچ چیز دیگه فکر نکنی فقط برای چیزی که از عمق وجودت میخوای و داری برایش تلاش میکنی و میدونی مسیرت هم درسته وقت بذاری؟ من الان...
-
:-/
12 اردیبهشت 1402 01:17
یه جملهای مدام افتاده تو مغزم و هی تکرار میشه. (اونی که تو آیینه میبینی، همون بزرگترین دشمنته)
-
بفرما، شمدونیا بالاخره دق کردن
20 فروردین 1402 00:39
خب خب خب، میخوام خیلی حرف بزنم. تا صب زِر بزنم اصلا. چرا؟ چون یک سال کامل هیچی نگفتم. وجدانا از آخرین پستی که گذاشتم یک سال و چهار ماه میگذره؟ خب بله سال دیگه چیه. مگه مث قدیماست که بچه بودیم از این سال عید تا اون سال عید یک عمر کامل باشه؟ نخیر اقای من. چشم میذاری رو هم میاد و میره. فک کن ده سال دیگه چقدر سریع بگذره....
-
رهاش کن بره رفیق
11 آبان 1400 10:57
من میگم هر کی هستی هرچی هستی هرجا هستی، بهترین خودت باش نذار ته تهش وقتی پیرکفتال ریقوی ایزیلایف بند شدی برگردی به خودت بگی ای وای چرا تو زندگیم هیچوقت فلان کاری که دوست داشتم نکردم، فلان جایی که دوست داشتم نرفتم، فلان گوهی که به نظرم خیلی خفن بود و همیشه دوست داشتم رو نخوردم (رهاش کن بره رفیق) یه دیالوگ تو فیلم...
-
ایده ساخت مجسمه
9 شهریور 1399 01:34
با چشمهای بسته کاغذ سفید رو میخوندم و تک تک کلمات نانوشته رو عمیقا درک میکردم. درک ناشی از علم لدنی رویا؛ منبع الهام
-
رویا
25 مرداد 1399 10:19
یادمه یه شب از دوستم پرسیدم "این روزا و شبا که داره میگذره، روزای خوبِ زندگیمونه یا روزای بدش؟ گفت روزای خوب زندگیمونه ولی خودمون خبر نداریم" الان به حرفش میرسم. پول نداشتیم ولی دلمون خوش بود. آرامش روحی داشتم. شبا به شوق دیدن رویا میخوابیدم و سراسر شب خوابهای خوب میدیدم. صبح که بیدار میشدم ناراحت بودم...
-
حوصله جهان سر رفته
7 مرداد 1399 07:37
ساعت ۷ صبح سه شنبه ۷ مرداد ۹۹ احتمالا میگید تو تاریخ سابقه نداشته وبلاگ نویسی ۷ صبح وسط هفته بخواد پست بذاره، احتمالا درست میگید چون خود بلاگاسکای هم پیام داده اوووو چی شد عامو خیره این وقت صبحی. خب، دیشب قبل خواب یک متن کامل رو توی ذهنم نوشتم (و چقدر قشنگ هم شده بود) ولی الان چیزی یادم نمیاد ازش بعضی وقتا باید یک...
-
فیک لایف استایل
5 اردیبهشت 1399 11:57
عجیبترین چیزی که میتونستم تو فضای مجازی ببینم رو امروز دیدم. تو تلگرام تبلیغ یک کانالی به چشم خورد با عنوان (استوری فیک اینستاگرام) که تو توضیحاتش نوشته بود (استوری های فیک اینستات رو از اینجا بردار. تو کف استوری دوستات نمون) بعد تو کانال پر بود از عکسها و ویدئوهای کوتاه باد زدن کباب، دور زدن شبونه با ماشین، چند تا...
-
رمضان
3 اردیبهشت 1399 21:59
امسال خونه خدا تعطیله. مهمونی نداره
-
چالش ده سال!
31 فروردین 1399 22:53
ساعت ۱۱ شب ۳۱ فروردین ۱۳۹۹ دقیقا ده سال پیش همین موقع اولین یادداشت رو تو این وبلاگ نوشتم. اینکه میگم این وبلاگ چون قبلیه فیلتر شده بود. سال ۸۸ بود و فلهای وبلاگا رو فیلتر میکردن از اون وقت تا حالا مدام مینویسم. اینجا کسی منو نمیشناسه واسه همین احساس آزادی میکنم. اینستاگرام رو دوست ندارم. همه چیزش مصنوعیه. این...
-
خاطر عزیزم مکدر شد
22 فروردین 1399 03:45
قصد داشتم یه مطلب موجز و مختصر بنویسم که بیشتر از چند خط نشه. روایتی هم داشتم برای تعریف کردن. ولی تا گوشی دستم میگرفتم با این جمله شروع میشد (امروز صبح که از خواب پا شدم خیلی حالم بد بود...) واقعیتش با همین جمله از ادامه نوشتن پشیمون میشدم چون شبیه مطالب وبلاگهای آبکی میشد و اصلا در شان کسی که دو تا کتاب نوشته و...
-
تاریخ نگار: ایام قرنطینه خانگی
15 فروردین 1399 13:59
خب، ظاهرا کرونا یا به قول پدرم کبری خانم به این زودیا قرار نیست دست از سر ما برداره. از ۲۸ اسفند که یک کار بانکی داشتم تا الان دو یا سه بار اونم برای خرید از خونه رفتم بیرون. البته برای آدمی مثل من که به شدت درونگرا هستم، خیلی هم سبک زندگی بدی نیست. لازم نیست با هیچکس رو به رو بشم یا به زور سعی کنم تا از مواهب طبیعی...
-
میترسم از اون لحظه که دیوونه نباشی...
22 اسفند 1398 01:37
این روزا که وقت زیاد دارم، بیشتر از همیشه به ازدواج فکر میکنم. مخصوصا تنها هم که زندگی بکنی صدای مغزتو واضحتر از همیشه میشنوی. به گمونم دیگه وقتشه. محتملترین گزینهها رو بررسی میکنم و دو دو تا چهارتا میکنم. ولی اگه میتونستم برگردم عقب، با دختری که سال ۹۶ فقط ۳ ماه با هم بودیم ازدواج میکردم. اسمش محبوب بود. پارسال...
-
بحران میانسالی
18 بهمن 1398 00:59
دیشب با یه دوست قدیمی داشتیم درد و دل میکردیم که پدرای ما تو سی سالگی آخرین بچشونم به دنیا اوردن تولید مثل رو متوقف کرده بودن اونوقت ما چرا هنوز زن نداریم؟ اول یه کم افسرده شدیم آخرش گفتیم خداروشکر عوضش تاحالا طلاق نگرفتیم درگیر مهریه و اینا نیستیم! سیگارامونو کشیدیم خوش و خرم برگشتیم خونه
-
آلارم ۶ صبح
13 بهمن 1398 08:34
من فقط به شوق اون سالهای (به اجبار خواهی خفت) دارم زندگی میکنم جایی که لازم نیست ساعت ۶ صبح از خواب بیدار شی
-
ثمره زندگی
4 آذر 1398 08:50
دیشب یه تولد دعوت شدم. تولد خودم. با اینکه خبر داشتم قراره سوپرایزم کنن، ولی طوری وانمود کردم که انگار واقعا سوپرایز شدم. حیف بود دماغشون بسوزه. زحماتشون هدر میرفت امسال این دومین کیک تولدم بود. پارسال یک دونه تولد داشتم (که همونم درست یادم نمیاد، شاید هم اصلا نداشتم). سال قبلش 4 تا تولد. چه تولدهای دلپذیری... و سال...
-
به ابرها نگاه کن و صدای طبیعت را بشنو
12 آبان 1398 14:55
بعضی لذت ها در دسترسه و رایگان. مثلا آبجو بخوری بزنی به جاده هر جا شاشت گرفت ول بدی به دل طبیعت