تا الان تو عمرم 27 بار میتونستم تولد بگیرم و دوستامو دعوت کنم، ولی یک بار هم اینکار رو نکردم. نه تو دوران ابتدایی، نه تولد 18 سالگیم، نه حتی وقتی انقدر بزرگ شدم که یه پارتی جمع و جور بگیرم، حتی یک بار هم کنج یه کافه چند تا از دوستای صمیمیمو دعوت نکردم به مناسبت تولدم. همیشه دوست داشتم برم تولد دیگران و هدیه بدم، نه اینکه هدیه بگیرم. هیچوقت تو هیچ تولدم هیچ کدوم از دوستام نبودن.
ولی امسال به صورت خیلی غافل گیر کننده به تولد خودم دعوت شدم! کیلومترها دورتر از خونه. با دوستانی که اکثرا اولین بار بود که میدیدمشون. اگه بخوام دقیق بگم، فقط 15 درصد افراد حاضر در اولین تولدم رو میشناختم. یعنی فقط یک نفر از بین 6 حضاری که تو تولدم حضور داشتن. ولی همون یک نفر برام بهترینه و همینکه باهاش باشم برام کافیه.
کسی که بهم جرات میده از پله برقی در حال پایین اومدن بدوم برم بالا+ یا اولین قرار رسمیمون رو تو قبرستون بذاره + و یا + و یا + ... و در نهایت این +
28 سالگیم قطعا تفاوت بزرگی تا قبل از امروز خواهد داشت...
پ.ن: تیتر از سعدی. اصل : ای که پنجاه رفت و در خوابی/ مگر این پنج روزه دریابی