مثل وقتایی که واسه خونه تکونی خونه ی جورایی لخته ،لب پنجره داری شیشه رو پاک میکنی نور گرم خورشید با سردی هوا پوست و سرد میکنه و گرمت میشه.مثل شربت عسل و آبلیمو
مثل چایی بعد از خواب ظهر میچسبه.
.
.
.
ولی از اونجایی که وایسادی خدا لاستیکم بندازه نجات پیدا نمیکنیا
خونه تکونی یه روزه تو یه سال. اینقدر نک و نال نداره! به خدا که شک نمیکنن.
خونه تکونی داریدپیداتون نیس؟!اینجوری که پیش میریدوسرنمیزنیدازالان بایدعیدروتبریک بگم بلکه اردیبهشت بخونیدش!!سال خوبی براتون آرزومیکنم..پرازوجود خدا...
ممنون امینه. آره نبودم یه مدت. درگیر کارای آخر سال بودم. هنوزم هستم. اینجوری هم که بوش میاد تا خود 28ام باید برم سر کار! امیدوارم حداقل 27ام رو تعطیل کنم
تا وقتی که اسفند ماه ازدست دادنِ عموم نبود، اسفند برای منم حس خوبی داشت.
تا وقتی شب سال تحویل، خبر ازدست دادن عموم رو نشنیده بودم، برای منم حس خوبی داشت...
همین چهار، پنج سال پیش بود فکرکنم. شایدم کمتر. اونسالم سال تحویل نصفه شب بود....
نمیدونم چرا اینو اینجا کامنت گذاشتم... شاید چون خیلی وقته حس خوب داشتن نسبت به اسفند و روزای آخرشو یادم رفته...
خیلی چیزای ناراحت کننده ای میاد تو زندگی آدم. بعضیاش خیلی بدن. گریزی هم نیست. خدا بیامرزتش. روحش شاد. ولی نباید زمان نیومده رو فدای زمان گذشته کرد. غم همیشه هست. به هر شکلی. باید عبور کرد. بایدیه. باید
و تولد من :)
اسفندماهی ها خیلی آدمای گلی هستن. مخصوصا پسراشون

اساسی مبارک باشه
اسفندک عزیز هم روز به روز به رفتن نزدیک تر میشه
تنها ماهیه که رفتنشم خیلی لذت بخشه. بره ولی دوست داشتنی
بیست وسوم اسفند تولدعزیزی را جشن
خواهیم گرفت که منتظر پیامهای تبریک شما می مانم
ان شاالله که بتوانم این عزیزراشادکنم البته باکمک شماعزیزان.
حتما حتما. حالا چی بپوشم؟!

چه حال خوشی..حسودیم شد!به جای ما "دریا" ندارها هم نسیم دریاتنفس کنید!!چی گفتم!درضمن جای خطرناکی وایسادید،بروعقب آقامیفتی کاردستمون میدی
آخرین باری که رفتم دریا یادم نمیاد ولی مطمئنم حداقل 4-5 ماه میگذره.
خدا داره منو. دستاشو نمیبینی؟...
مثل وقتایی که واسه خونه تکونی خونه ی جورایی لخته ،لب پنجره داری شیشه رو پاک میکنی نور گرم خورشید با سردی هوا پوست و سرد میکنه و گرمت میشه.مثل شربت عسل و آبلیمو
مثل چایی بعد از خواب ظهر میچسبه.
.
.
.
ولی از اونجایی که وایسادی خدا لاستیکم بندازه نجات پیدا نمیکنیا
خونه تکونی یه روزه تو یه سال. اینقدر نک و نال نداره!
به خدا که شک نمیکنن.
الان که دقت کردم دستاشو دیدم..دستاشوداشته باشی،دیگه لاستیک نجات نمیخوای!منم میخوام بپرم ولی خدایی حسش نیس!!
باز میگن چرا به شیرازیا میگن فلان و بهمان! آخه اینم شد کامنت؟! حسش نیست؟؟
آی گفتی...
احساس ناب آخر اسفند رو...
دلم گرفته..از کنکور متنفرم
کل زندگیم به فاک رفته..
:(
کنکور هم یکی دو ساله. اونقدر نیست کل زندگی کسیو به فاک بده. رد میشه. نترس
چه احساس خوبی!!
خوش به حالت......
ممنون پری. برات آرزو دارم همین حس خوب رو
ما هم کنار دریاییم.ولی هروقت فامیلامون از شهرای دیگه میان "باهاشون" میریم کنار دریا...خیلی بده...
حرف تولد شد تولد منم نزدیکه!
تو فروردین ^___^
دختر فروردینی. باید ازت ترسید



این مال شماست بابت تولدت:
اگه گفتی توش چیه؟؟
آفرین. این فقط یه آیکونه توش هیچی نیست
خونه تکونی داریدپیداتون نیس؟!اینجوری که پیش میریدوسرنمیزنیدازالان بایدعیدروتبریک بگم بلکه اردیبهشت بخونیدش!!سال خوبی براتون آرزومیکنم..پرازوجود خدا...
ممنون امینه. آره نبودم یه مدت. درگیر کارای آخر سال بودم. هنوزم هستم. اینجوری هم که بوش میاد تا خود 28ام باید برم سر کار! امیدوارم حداقل 27ام رو تعطیل کنم
خونه تکونی داریدپیداتون نیس؟!اینجوری که پیش میریدوسرنمیزنیدازالان بایدعیدروتبریک بگم بلکه اردیبهشت بخونیدش!!سال خوبی براتون آرزومیکنم..پرازوجود خدا...
واقعانگرانتونم ها!نکنه لاستیک نجات پنچر شده توی راه؟!
مرسی امینه. خوبم. هستم. عالی ام و دارم لذت میبرم
تا وقتی که اسفند ماه ازدست دادنِ عموم نبود، اسفند برای منم حس خوبی داشت.
تا وقتی شب سال تحویل، خبر ازدست دادن عموم رو نشنیده بودم، برای منم حس خوبی داشت...
همین چهار، پنج سال پیش بود فکرکنم. شایدم کمتر. اونسالم سال تحویل نصفه شب بود....
نمیدونم چرا اینو اینجا کامنت گذاشتم... شاید چون خیلی وقته حس خوب داشتن نسبت به اسفند و روزای آخرشو یادم رفته...
خیلی چیزای ناراحت کننده ای میاد تو زندگی آدم. بعضیاش خیلی بدن. گریزی هم نیست. خدا بیامرزتش. روحش شاد. ولی نباید زمان نیومده رو فدای زمان گذشته کرد. غم همیشه هست. به هر شکلی. باید عبور کرد. بایدیه. باید
مهم نفس کادوئه!توش مهم نیست!:D
مگه دخترای فروردینی چجورین؟:/
دخترای فروردینی عالین ولی من طبق تجربیاتم از دخترای فروردینی و اردیبهشتی میترسم