جملات مغرضانه ی یک عدد دیازپام

که اِهِن و تِلِپ اضافی دارد

جملات مغرضانه ی یک عدد دیازپام

که اِهِن و تِلِپ اضافی دارد

کاش امروز تولدم بود

امروز صبح که از خواب بیدار شدم، خدا یک هدیه کوچیک بهم داده بود.یک آسمون ابری به رنگ سفید شیری که به خاکستری می‌زد و باد نسبتا سردی که می‌وزید. و یک بارون دلچسب و ملایم. حس روز اول پاییز رو داشت. کاش امروز پاییز شروع می شد...


خدای خودی

از بچگی یادمه هر وقت خواستم دعا کنم، می‌گفتم (خدایا خودت می‌دونی دیگه، همونا)

شاید نمی دونم چی می‌خوام، شاید هم می‌ترسم چیزی رو جا بندازم. یا شاید هم انقدر ضعیفم که حتی مسئولیت دعاهام هم نمی‌تونم برعهده بگیرم و می سپرم به کسی دیگه. به خدا...

دختر درونم پریوده

هرچقدر بخوام به خودم تلقین کنم که همه چی خوبه، ولی تو حال بد این روزام تاثیری نداره

یک نیروی ناشناخته منو به بالشم چسبونده و لب‌هام رو به هم قفل کرده

عجیبه. اصلا دلیلشو نمی‌دونم. هرچیزی که فقط یک دلیل نداره. ولی هیچکدومش به ذهنم نمی‌‌رسه

علم روانشناسی خیلی ناقصه. هنوزاسمی رو این پدیده نذاشته

شاید به خاطر اینه که جنس زن همیشه جذابیت بیشتری برای روانشناسا داشته