دیشب ساعت یازده شب که امروز از چند نفر شنیدم زلزله اومده بود و این آقایون، زن و بچه ها رو جمع کردن ریختن تو خیابون، من رو تختم دراز کشیده بودم و فریدون فرخزاد گوش می دادم!
من که چیزی حس نکردم، شاید هم خونه ی ما خیلی محکمه!
همیشه از کسایی که می رن تو زمین رقیب تا کار خودشونو بکنن خیلی خوشم میومد. چند تا وبلاگ پیدا کردم که بخونین غش غش بخندین. آفرین به نویسنده هاشون!
اینم هست!
بعد از سه و ساعت و نیم کار با گودر صدام می کنن بیا شام بخور.
پنج دقیقه مثل وحشی ها غذا می خورم که سریع بپرم پای گودر!
شورشو در اوردم دیگه!
خاصیت اصلی وبلاگ های مینیمال اینه که اگه تا آخرین پست قابل مشاهده در صفحه ی نخست رو نخونی نمی تونی ولش کنی!
تا حالا فکر می کردم بدترین اشتباهی که تو اس ام اس دادن میشه رخ بده اینه که اسی که می خواستی به دوست دخترت بدی، اشتباهی به یه دوست دختر دیگت بدی. (البته اگه تو متن پیام اسم یا اتفاقی رو ذکر کرده باشی)
ولی امروز فهمیدم بدترین اشتباهی که میشه کرد اینه که اسی که می خواستی کسی رو به شام دعوت کنی رو اشتباهی به یک نفر دیگه بفرستی!
خیلی سخته بهش بگی اشتباه شد!
در حال حاضر در خانه ی ما، در نبود farsi1 کانال mechef که آموزش آشپزی غذاهای سراسر دنیاست فرمانرواست.
خوبه باز، حداقل اگه آموزشی نداره بدآموزی هم نداره!
می تونم دوستت داشته باشم بدون اینکه بخوامت...
ولی
نمی تونم بخوامت، بی اونکه دوستت داشته باشم...
اگر مشغول قدم زدن در پیاده روی خیابانی هستید که ناگهان یک موتوری از پشت سرتان بوق زد و به نحوه ی راه رفتنتان ایراد گرفت، تعجب نکنید
اینجا ایران است!