جملات مغرضانه ی یک عدد دیازپام

که اِهِن و تِلِپ اضافی دارد

جملات مغرضانه ی یک عدد دیازپام

که اِهِن و تِلِپ اضافی دارد

مصائب گودر

یکی از اقوام از مکه اومده بود ولیمه می داد منم دعوت بودم. یه روحانی داشت سخنرانی می کرد. از هر چی می گفت و در مورد هر مسئله ای صحبت می کرد من یاد مینیمالهای مرتبط با اون موضوع از بچه های گودری میفتادم.

وقتی همه ی جمع با تمام قوا داشتن همه بصیرتشونو جمع می کردن که درس زندگی بگیرن، من مثل اسب داشتم می خندیدم! خیلی خوش گذشت کلا!


نظرات 3 + ارسال نظر
امیر حسین 5 فروردین 1390 ساعت 00:22 http://www.alaky.ir/

دمت گرم.خیلی قشنگ مینویسی.لینکت کردم

نسرین 5 فروردین 1390 ساعت 00:24 http://barfobaron.persianblog.ir

حالا به چی میخندیدی ؟ به حماقت بقیه یا به نکات طنز آمیز روحانی؟

چرا باید به حماقت بقیه بخندم؟ مگه خودم کم احمقم؟
به مینیمال هایی که یادم میومد می خندیدم.

shady 24 شهریور 1390 ساعت 16:58

chetori ina be zehnet mirese!?!! baad kheili bahoosh bashi ya shaadam azjaii jam mikoni be har hal harki ina be zehnesh reside baad kheili bahoosh bashe

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد