-
از اون قسمتهاییه که تحت سیطره هیچ نیرویی در نمیاد
2 بهمن 1392 12:46
حالا شاید بی ادبی باشه ولی به هر حال سوال پیش اومده دیگه. اینایی که مدیتیشن و یوگا و اینا کار میکنن تا بر اجزای بدنشون مسلط باشن و از این حرفا، رو خایشون هم میتونن تسلط نسبی پیدا کنن؟ یعنی میتونن تیکونش بدن یا کجو وجش کنن؟! هر کی تونست بیاد بهم یاد بده!
-
حالا نه همه، 99 % مثلا :)
28 دی 1392 11:43
اخطار، دخترها از آنچه در پروفایل فیسبوکشان می بینید، زشت ترند.
-
میان آنچه باید باشد و نیست
23 دی 1392 22:17
زیبایی، شاید، در هیبت دخترکی باشه که کنارت تو تاکسی میشینه و تو در حالی که زیرچشمی از آیینه راننده میپاییش، خودتو دور میکنی، به هر حال تو زندگی معذوراتی هست...
-
دوستانه میگم
11 دی 1392 00:44
خدایا، تو جهنمت عذاب مَذاب جدید چیا داری؟ اگه میخوای متد جدید اونجا پیاده کنی بیا زندگی منو یه آنالیز کن. بدردت میخوره.
-
دانشمندان به هوش باشند
6 دی 1392 21:17
تفنگ داریم 2 متر سرش تا تهش. تیر میزنه زمینو سوراخ میکنه از اونور درمیاد، بعد واسش صدا خفه کن ساختن سرجمع به اندازه گوز گربه هم صداش درنمیاد. اونوقت هنو یه چی نساختن که فینگ میکنیم پلخ و پولوخ انقدر صدا نده آبرومون بره. خب زشته دیگه. شمایی که داری میگی واه واه چه بی ادب، مشکل شما هم هست. صادق باش. پ.ن: خواهرزادم جدیدا...
-
من که اونموقع ها هدفم فقط عکسای آلبوما بود
2 دی 1392 18:36
جدیدا از هرکی میپرسم فیس بوک به چه درد میخوره میگن با خارجیا ارتباط برقرار میکنیم زبونمون خوب شه. ماشاالله اگه همه نیتشون این باشه پس باید کل مملکت انگلیسیو مثل بلبل حرف بزنن دیگه.
-
ولی بعضی وقت ها بدجور رو اعصابه
11 آذر 1392 23:17
خواهرزادم جدیدا یه روش جدید به کار میبره که فکر میکنم تموم روانشناسای کودک رو میتونه به زانو در بیاره. مثلا اگه بهش بگیم فلان چیزو نخور الان میخوایم ناهار بخوریم، میگه (من شکموئم، مگه نمیدونی؟) بعد میگیره اون خوراکی رو میخوره. یا اگه بهش بگیم الان این کارو نکن، میگه (تو که میدونی من عجولم) بعد اون کارو میکنه. یا مثلا...
-
اگه تصمیم ِ درست بگیره، این آخرین پست این وبلاگه
30 آبان 1392 23:25
نمیدونم، این چندمین شبه تاحالا، که قبل از خواب از خدا خواستم، اگه وجود داره، اگه میتونه، نزاره صبح بیدار شم. بدون درد. آروم. ولی خدا همیشه تو این مورد ضعیف عمل کرده. تکمیلی: خدا سنش بیشتر از من و توئه. حتما هم بیشتر از من و تو میفهمه. اگه بخواد تصمیمی بگیره، حتما میدونه چیکار باید بکنه. یه جایی باید باشه برای درک...
-
یه روز خوب وقتی آفتاب بهم می تابه و درخت واسم میخونه...
24 آبان 1392 23:27
25 عدد بزرگیه. مخصوصا برای سن و سال. خب ترسناک هم هست. کجای دنیا وایسادم؟ اصلا زمین در موردم چی میگه؟ خوشحاله که هستم و روش دارم قدم میزنم یا با خودش میگه اینم یه عوضی دیگست که امروز 25 سالش شد و دیر یا زود میمیره و میزنه به چاک. راستشو بخوای امروز اصلا به این قضیه اهمیت ندادم. من می دونم دارم چیکار میکنم. تموم تلاشمو...
-
بازخوانی یک پرونده (5)
14 آبان 1392 23:29
و ابراهیم گفت (چطور خدایی از جنس چوب میپرستید که شکسته میشود و نمیتواند از خود دفاع کند؟) و مشرکان به فکر فرو رفتند و فردایش بتی از جنس فولاد ساختند. آقا، ابراهیم هرچی مینداختتش پایین، لگد میکرد، فحش میداد، مگه بته چیزیش میشد؟ هیچی دیگه ابراهیم بتپرست شد آخرش.
-
Ctrl+Z زندگی کجاست؟
5 آبان 1392 22:55
اگه خدا واسه نرم افزار دنیا یه Ctrl+Z میذاشت عالی می شد خیلی بد عادت شدم. هرکار اشتباهی که می کنم اول دنبال کنترل زد میگردم، پیدا نمیکنم بعد به خودم فحش میدم چرا اینطور کردم و چطور برگردونم حالت قبل
-
درود به غیرتتون دلاورا !
2 آبان 1392 14:13
درود به کساییکه تو هجوم فیسبوک و وی چت و این چیزا، هنوز هر شب مثل قدیما یاهو مسنجرشونو باز می کنن. وفاداریشون مثل کساییه که وقتی شهر افتاد دست دشمنا، مثل مرد وایسادن جنگیدن! اینا کسایین که میشه رو دوستیشون حساب باز کرد. پی نوشت: - مامان، تو و بابا چطوری با هم آشنا شدین؟ + ما یه ازدواج سنتی داشتیم دخترم، بابات اولین...
-
پاییز فصل فهمیدنه، فصل درک کردن...
1 مهر 1392 09:18
نمیشه که همیشه همه چی مطابق میل آدم باشه. میشه؟ بهرحال حسرت و رویا هم باید یه جوری معنا پیدا کنن.
-
موافقا صلوات
16 شهریور 1392 20:02
یه دوستی هم دارم که هی میگه (انتظار نداریم روحانی با کلیدش قفلا رو باز کنه، فقط اگه بتونه با کلیدش در بیت رو قفل کنه کافیه) از جهاتی درست هم میگه
-
به انتخاب خودشون میتونن جا به جا هم بشن حتی
11 شهریور 1392 18:15
از نظر ِ مادر ِ من سیاستمدارها به دو دسته تقسیم میشن. 1- دسته بیشعورها. 2- دسته نفهم ها. هردوشونم از یک گهِ مشترک تشکیل میشن و هیچدومشونم نسبت به یکی دیگه برتری نداره مشخصه های هر دو گروه هم کاملا یکسانه.
-
و خداوند تخت را بیهوده نیافرید...
8 شهریور 1392 13:26
یکی از مفیدترین لوازم تو خونه تخت هست چون مطمئنی هر چیزی که گم شد زیر اون میتونی پیداش کنی. حتی چیزهایی که تو خیابون هم گم بشه زیر تخت میشه پیداش کرد. اگه چیز گم شده ای دارین که زیر تخت نتونستین پیداش کنین، به خاطر اینه که خوب نگشتین.
-
از هر چیزی میشه درس زندگی گرفت
29 مرداد 1392 23:06
شکست تجربست. بعد از اولین شکست یاد میگیری چطوری باید شکست بخوری.
-
خنده داره؟ غم انگیزه!
19 مرداد 1392 21:16
+ خیلی دوسِت دارم... - چه تفاهمی. منم خودمو خیلی دوست دارم. پ.ن: کاملا واقعی.
-
قبیله مایاها تا 2هزار سال بعد خسوفو کسوفو پیشبینی کرده بودن.حالا ما روباش
15 مرداد 1392 22:28
اگه انقد که واسه رویت هلال ماه هزینه کردن و نیرو گذاشتن واسه علم ِ نجوم خرج میکردن الان حداقل 3-4 تا کهکشان و 7-8 تا ستاره جدید کشف می کردن. والله به خدا. پ.ن: عزیزم، اونورو نیگاه کن، یه خورده دیگه اونورتر، آها. خوبه. همینجوری وایسا ازت عکس بگیرم. بیفرما، هلال ماه هم رویت شد :)
-
فقط اونه که شبا گریه هاتو میبینه...
9 مرداد 1392 18:03
هنوز دانشمندا و فلاسفه نتونستن به این سوال که محرم ترین چیزی که آدم باهاش سر و کار داره، سنگ توالته یا بالش آدم جواب دقیق بدن. به نظر من که بالش آدم نزدیک ترین چیز به آدمه. اگه بخوای یواشکی با کسی بخوابی، این بالشتته که میتونه تموم بوسه هاتو بشمره، این بالشتته که هر وقت خسته ای تکیه گاهت میشه، فقط بالشته که شبا گریه...
-
پس ما بچه بودیم چرا انقد خنگ بودیم
27 تیر 1392 14:48
بیرون بودم خواهرزاده 6 سالم زنگ میزنه میگه دایی جون داری میای واسه خواهرزاده زشتت یه بستنی میخری؟! یعنی پلتیکو حال میکنین جان من؟ قلب آدم رو به درد میاره! کی میتونه در مقابل این درخواست مقاومت کنه؟! اگه آدم یزید هم باشه علاوه بر اینکه بستنی می خره، یک دلستر هم ضمیمه میکنه!
-
اسرار گذشتگان
23 تیر 1392 00:49
این بچه های ابتدایی چیجوری از رو زبون یه نفر میفهمن طرف روزه داره یا نه؟! پ.ن: کودکی ام آنچنان گذشت که گویا هرگز کودک نبوده ام...
-
رفتین مهمونی شلوغ کنین خدا میندازتون بیرون ها
19 تیر 1392 17:12
خدایا تو که هم میتونی معجزه کنی هم کلی کار از دستت برمیاد بیا یه جوری به بعضیا بفهمون روزه گرفتن فقط به غذا خوردن نیست و به آدم بودنه، وگرنه شتر از همه ی ما مسلمون تره که.
-
مث یه مرد اعتراف میکنم
16 تیر 1392 19:38
اونایی که اونموقع ها وقتی تازه کامپیوتر خریدن به کلید (کنترل) رو کیبورد میگفتن (کِترا) دستاشون بالا! و ایضا اونایی که به گزینه (آپشن) تو بازیها میگفتن (آپتیون)!
-
فقط برام دعا کنین موفق بشم!
10 تیر 1392 12:59
تصمیم گرفتم از شنبه همین هفته آینده، ساعت 7 صبح بیدار شم، با جدیت به بیکاریم ادامه بدم
-
بدون عنوان. بی محتوا
7 تیر 1392 11:28
زندگی از اون چیزاییه که تموم مدت باید بگردی و به جواباش سوال بدی شاید اینطور راحت تر بتونی نفس بکشی ایده: خورخه
-
این شده آرزوی اینروزای من...
5 تیر 1392 12:37
بعضی وقتها دوست دارم یه جایی وجود داشت به نام گریه خونه. میرفتی توش. حتی ورودی هم میدادی، بعد جلوی بقیه، بدون خجالت، میزدی زیر گریه. هرچقدر که دلت میخواست. بابت هرچیزی که دوست داشتی. همینکه فکر کنی یک نفر گریتو میبینه و تورو میفهمه، آروم میشی. پ.ن: آدما به طور فزاینده ای دارن عقلشونو از دست میدن. منم یکیشون.
-
بدبخت اون مخلوقاتی که ما شدیم اشرفشون
30 خرداد 1392 01:23
ما با این زندگیمون شدیم اشرف مخلوقات، فکر کن زندگی بقیه مخلوقات چقدر تخمیه دیگه برو خدا رو شکر کن
-
نظر بنده به غرضی است، همه حتی بستگان من هم مطلع اند
24 خرداد 1392 23:13
فقط خدا کنه برگه رأیی که با اسم روحانی انداختم تو صندوق، به جای جلیلی به نفع غرضی دربیاد. دیگه هیچی ازت نمیخوام خدا.
-
"این حرکت باید به یک نهضت تبدیل شود"
19 خرداد 1392 12:42
اگه فقط یه بار دیگه، یه جایی، خواستم کیوی پوست بکنم بخورم، یکی برگرده بهم بگه (کیوی رو پوست میکنی؟!) به خدای احد و واحد قسم همون کیوی رو میکنم تو کونش. هیچ توجهی هم به خواهش و التماس هاش نمیکنم. سن و سال هم ملاک نیست. پ.ن:تقاضای من از دوستان هم اینه که به حقوق مدنی افراد احترام بزارید، وگرنه ممکنه کیوی بره تو کونتون