جملات مغرضانه ی یک عدد دیازپام

که اِهِن و تِلِپ اضافی دارد

جملات مغرضانه ی یک عدد دیازپام

که اِهِن و تِلِپ اضافی دارد

حال رضا یزدانی خوب است!

خیلی هیجان انگیز بود! خیلی خوش گذشت. واقعا جای همتون خالی. به یادتون بودم. چند دقیقه ویدئو گرفتم براتون گذاشتم اینجا . دانلودش احتمالا خیلی طول میکشه. همینجوری آنلاین ببینین :) و تشکر از مهلا و سارا و پردیس که باهام اومدن

ولی هیجان انگیزتر از کنسرت، ابتکار سارا بود که واسه برگشت پشت یه وانت که رانندشو نمی‌شناختیم سوار شدیم. کلی تهران گردی کردیم! اصلا وضعیتی بود شرم آور! خب کسی منو نمیشناخت و این قوت قلب بود برای من. ولی کلی خندیدیم. جای همه‌ی شما پشت وانت هم خالی!


یکی از هیجان‌انگیزترین جاهای تهران خیابان 30تیر هست به نظر من. عجیبه برام خیلی از کسایی که تهران زندگی می‌کنن هنوز نرفتن تو این خیابون. هم کلیسا داره هم کنیسه و هم آتش‌کده. خیلی جالب بود. خیلی خوش شانس بودم روز شنبه که روز دعای یهودیان هست رفتم کنیسه حیم و از نزدیک شاهد مراسم مذهبیشون بودم. خیلی اتفاق جالب و باحالی بود. ازون چیزا بود که تا آخر عمرم یادم می‌مونه.

تو آتشکده فیروز بهرام هم چیزای جالبی دیدم. خیلی دوست دارم بتونم به مراسم زرتشتیان که هر ساله تو یزد برگزار میشه برم. امیدوارم بتونم برم

و در نهایت کلیسای فوق العاده مریم مقدس که واقعا عظمت و ابهتش آدمو جذب میکنه. تو این دو روز دو بار رفتم. شمع روشن کردم و دعا کردم. تجربه جالبی بود.

از بچه‌ها اگه از اقلیت‌های مذهبی کسی هست خوشحال می شم بیشتر با کیش و مذهبش آشنا بشم.

تو این اماکن عکس گرفتن ممنوعه. ولی گرفتن عکس از حیاط کلیسا موردی نداشت که این عکسو گرفتم. (عکاس: سارا)

موزه آبگینه و سفالینه‌های ایران هم تو این خیابونه  که به نظرم جالب‌تر از اشیای موزه، بنای اونه که به دستور قوام‌السلطنه اواخر دوران قاجار ساخته شد. پلکان محشری وسط ساختمون بود که حیفم اومد با استایل شاه‌های قاجار عکس نگیرم! عکاس این عکس هم سارا

پارک ایرانشهر هم که مورد علاقه منه چون هم تئاتر داره و هم کلاغ. من نمی‌دونم این کلاغا که از آدما نمیترسن چطور از مترسک سر جالیز می‌ترسن؟ حتما اینا کلاغای شهری هستن که پر رو شدن! اینم من تو پارک ایرانشهر :)

این عکسای لعنتی

عکس آدما چه بدرد می‌خوره؟ یا خودش هست کنارت، می‌تونی لمسش کنی، بغلش کنی، دستاشو بگیری... یا نیست.

اگه نیست، بهتره عکساشم نباشه. عکسا فقط دلتنگی میارن...

بهتره فقط یه تصویر گنگ و مبهم از اون آدم تو ذهنت باشه. تا اینکه بخوای هر روز عکساشو ببینی، هر روز بمیری...

one hand on my suicide, one hand on the rose

یکی از چیزاهایی که برام جزو مقدساته و بهش خیلی اعتقاد دارم شخصیت افراد بر اساس ماه تولدشونه. همیشه تو اولین برخوردم با آدما ازشون در مورد ماه تولدشون سوال میکنم و اگه متعلق به بعضی ماه‌ها باشن بدون هیچ حرفی به زودی رابطه رو تموم می‌کنم. خب همیشه اعتقادات یک سری به چشم یک سری دیگه حماقته و اصلا ناراحت نمی‌شم اگه بهم بگین (چه احمقانه)

اینا رو گفتم که آخرش بگم اگه دوست دارین شخصیت منو بشناسین، این طالع‌بینی متولد آبانی‌ها رو بخونین. همشو تایید می‌کنم. می‌تونین امضای منو زیرش تجسم کنین! از معدود طالع‌بینی‌هایی هست که به نظرم میشه بهش اعتماد کرد.


مطمئنم اگه همین مطلب یک صفحه ای رو بخونین، بیشتر از کسی که 4 سال باهام زندگی کرد و فکر می‌کنم اصلا منو نشناخت، خواهید شناخت.

 

پ.ن: طالع‌بینی ماه مربوط به خودتونو می‌تونین از اینجا بخونین.

پ.ن2: عنوان، از آهنگ Leonard Cohen - Stories Of The Street

مخاطب خاص من شو لعنتی... بفهم لطفا

بعضی وقت‌ها نمیشه. نمیشه که نمیشه. هر کاری کنی، هر قدر هم که بخوای، فایده نداره. نمی‌شه. نمی‌شه و متاسفانه چاره‌ای هم نداره :(

رضا یزدانی از نمایی نزدیک !

9 خرداد، ساعت 18:30 تو برج میلاد قرار وبلاگیه. هر کی پایه هست خبر بده. به رضا یزدانی هم گفتم بیا، گفت چاکریم داداش حتما میام. انقدر استقبال کرد و خوشحال شد که خودمم شرمنده شدم. گفتم گیتارتو بیار یه دهن هم واسمون بخون، گفت حتما حتما. اصلا اشتیاقش غیر قابل وصف بود.

هیچی دیگه، گفتم اگه شما هم پایه هستین بیاین تو کامنت ها اعلام کنین که جمعه هفته بعد (26 اردیبهشت) بلیط بگیریم. بلیطای 55 یا 65 تومنی.


اینم لینکش


فک کنم خیلی خوش بگذره :)

قوت قلب این روزای من

لامصب وقتی تو یخچال سالاد الویه داریم دلم قرصه. هیچی نمی‌تونه منو بلرزونه. اصلا هم از زندگی و مصائبش نمی‌ترسم.



پ.ن: قابل توجه که این پست مخاطب خاص دارد! فقط خودم و خودش! شب و روز می‌خورمش ازش سیر هم نمی‌شم :)

عینک

چشای قشنگی داشت. اونقدر ارزشمند بودن چشاش که نمی‌شد مستقیم به آدما نشونش داد. باس می‌ذاشتتش پشت ویترین. عاشقشون بودم...

 

پ.ن: همچنان بی مخاطب خاص!

لمس چنگ زدن به روح

بعضی آهنگا هستن که نباید تو ماشین گوش کنی. حتما باید تو خونه یه هدفون بزاری، چشاتو ببندی و دل بدی بهش.

نباید بزاریش رو ریپیت یا بعدش آهنگ دیگه‌ای اجرا شه. باید وقتی تموم شد، یکی دو دقیقه سکوت کنی و بعد دوباره پلی کنی.

این فاصله‌ی یکی دو دقیقه‌ای بین آهنگ وقت خوبیه که پاشی صورتتو بشوری، اشکاتو پاک کنی...

 

رفتی از علی‌زندوکیلی از اون آهنگاست. درسته که اصل آهنگ مال الهه هست ولی بازخونیش خیلی قشنگ‌تر شده.


پ.ن: دوستان اشاره می کنن ذکر کنم که این پست مخاطب خاص ندارد!

حسود

- شما کجا راحتین؟

+ هر جا شما ناراحتین.

آدم عاقل از یه سولاخ...!!

من تو زندگیم بارها شکست خوردم.

خوشبختانه کلی تجربه کسب کردم.

ولی بدبختانه هیچوقت تجربه‌هام یادم نمی‌مونه!

 

پ.ن1: تهران گردی عالی بود! خیلی خوش گذشت. اینم گزارش تصویری!

پارک ایرانشهر. که چقدر دوسش داشتم. تمام چیزایی که عاشقشونم اونجا بود. سالن تئاتر و کلاغ. و یه آفتاب قشنگ و دوست داشتنی:-) +

یه کتابفروشی خیابونی حوالی پارک شهر. صاحبش میگفت از سال 54 داره فعالیت میکنه. کلی کتاب کمیاب قدیمی داشت. چند تا کتاب که دنبالش بودم پیدا کردم و خریدم. عالی بود. +

تمام چیزهایی که همرام بود! +

اینم ادای احترام به کلاغ های دوست داشتنی! +

و یک تشکر ویژه از دوستی که من را در این تهران گردی همراهی کرد

+

یه وقت‌هایی بی دلیل یهو یه حسای خوب میاد سراغ آدم. احساس رضایت، عشق، انرژی، شادی. اونقدر که آدم دوست داره دنیا رو بغل کنه. و تصمیم بگیره آدم بهتری باشه. با همه مهربون باشه. همون وقتائه که دنبال یه فرصته، که خوشبختیو احساس کنه. و راضی باشه از اینکه به دنیا اومده. الان احساس می‌کنم همه رو دوست دارم. همه... بدون هیچ چشم‌داشتی :)

ساعت یک و سی هفت دقیقه و پنجاه و... حالا شد هشت دقیقه

همیشه یکی پیدا می شه چیزایی که دوس داری رو ورداره ببره...


پ.ن:این پیام از خانه اون پسره ارسال می شود. خوب است حالش!


ذهن مازوخیست

مثل اسب بدو...

ایکاش آدم‌ها هم مثل سایت‌ها، وقتی می خواستی وارد زندگیشون بشی، یه تیک (مرا به خاطر بسپار) داشتن...

 

پ.ن1: تصمیم گرفتم تو سال جدید به کسایی که منتظرن یک دقیقه برم توالت صد بار زنگ بزنن، کال بک نکنم. کور بشن دوباره زنگ بزنن پدرسوخته‌ها. سنسور دارن انگار می‌فهمن کی رفتم آبخانه.


پ.ن2: آخرین روز سال و شهر کتاب. عروسک فرنگی (آلبا دسس پدس) – کافه زیر دریا (استفانو بنی) – دلتنگی (آلبرتو موراویا) – یک عالم با شما حرف دارم... (لوئیجی پیراندلو) – خوشبختی در ویترین (آلبرتو موراویا) – تنهایی اعداد اول (پائولو جوردانو). تم عید، نویسنده‌های ایتالیایی!


پ.ن3: امروز اتفاقی رادیو مازندران روشن بود، یهو دیدم یه مطلب از کتابم رو دارن اجرا می‌کنن. نه اسم منو اوردن نه اسم کتابمو. الان خوشحال بشم یا ناراحت؟!


پ.ن4: می‌خوام این عکسو نگه دارم، وقتی دارم می‌میرم بچه‌هامو صدا کنم بگم برین هرکدومتون یه چوب بیارین، بعد این عکسو نشونشون بدم بگم ببینین باباتون تو جوونیاش چقدر خوش‌تیپ بود؟! بعد بمیرم. بچه‌هام هم با چوبا هی بزنن تو سر خودشون +


پ.ن5: جزو کادر روابط عمومی یه موسسه خیریه شدم. یه جشنی اجرا کردیم برای کودکان کار. یک سری از برنامه‌ها به خاطر نگرفتن مجوز اجرا نشد. یه یادداشت نوشتم تو سایت های خبری که این بی‌خیری بعضی از مسئولین رو انعکاس بدم! +   اینم دعوتنامه این جشن که تو سایتها منتشر شده بود + هر کسی از دوستان اگه خواست به این موسسه هر نوع کمکی کنه خبر بده.


پ.ن6: و بهار می‌آید. سنگ نشونی هر سال. یه مرور به اتفاقای خوب و بد سالی که گذشت. یه نگاهی به تغییرات زندگی. چیزای اشتباه رو از زندگیتون بیرون کنین. همین ابتدای سال 93. توصیه من به شما...



زوری که نیس، مملکت قانون داره!

خدایا همین الان یه چی بگم که فردا کلامون نره تو هم. من جهنم بیا نیستم‌ها. فردا نگی نگفتی؟ برو یکی دیگه رو وردار ببر جهنمت. 

افراد لایق‌تر از من هم واسه اونجا هست. باور کن



ذهن مازوخیست