جملات مغرضانه ی یک عدد دیازپام

که اِهِن و تِلِپ اضافی دارد

جملات مغرضانه ی یک عدد دیازپام

که اِهِن و تِلِپ اضافی دارد

آهـنـــگـــرافـی (مرور خاطرات من)

بعضی صداها و آهنگا هستن که صرفا یه موسیقی آرامش بخش یا هیجان انگیز نیستن. شدن یه قسمت از زندگیم. دیگه اون آهنگ یا صدا منو میبره به گذشته. این خواننده‌ها رو لیست کردم واسه خودم. احساس می‌کنم بهشون یه جورایی مدیونم.


از وقتی یادم میاد تا اول ابتدایی:  حبیب محبیان- داریوش اقبالی (چون داریوش اونموقع‌ها معتاد بود پدرم نمی‌ذاشت آهنگاشو گوش کنم  و طرفدارش باشم!)

دو سه سال اول ابتدایی: دِ بویز –  سیاوش صحنه (سیاوش شمس) (وقتی آهنگای قدیمیشونو گوش میدم یه هیجان عجیب بچگونه میاد سراغم که عاشقشم)

دو سه سال آخر ابتدایی: حبیب محبیان – فریدون فروغی (به شدت طرفدار حبیب بودم. تموم متن شعراشو تو یه دفتر سبز رنگی که داشتم می‌نوشتم. حتی اونایی رو که نمی‌فهمیدم!)

دوران راهنمایی: شهیار قنبری (بت من بود. دیوانه وار دوسش داشتم. هنوز هم دارم. الان که آهنگاشو گوش میدم یاد تمام خاطرات خوب دوران بیخیالی راهنمایی میفتم. با این ترانه برگردیم... به هفده سالگی من...)

اول دبیرستان – دوران اولین دوست دختر رسمی‌ام: رضا صادقی – هایده (اونموقع‌ها موبایل که نبود. غروبا تو اتاقم انقدر رضا صادقی گوش می‌دادم تا دوست دخترم از مدرسه تعطیل بشه و تو راه خونه از مخابرات به خونمون زنگ بزنه. مکالممون نهایت 2-3 دقیقه بود!)

دوم و سوم دبیرستان- شادترین سال‌های زندگیم: فرزاد فرزین – مهدی مقدم – شهرام کاشانی (ایکاش بیشتر قدر این دو سال رو می‌دونستم. اگه تا آخر عمرم بگن دوست داری به کدوم سال برگردی، جواب من این دو ساله. خیلی لذت بخش بود. دیگه تکرار نمی‌شه اون روزا. حیف...)

پیش دانشگاهی- سخت‌ترین و مزخرف‌ترین سال زندگیم: فرهاد مهراد (واقعا چی بهم رسید از اون همه کلاس کنکور و سخت‌گیری الکی. روزی 6-7 ساعت تو کلاس‌های مزخرف به فاک دادم رفت)

ورود به دانشگاه همراه به تیپ رپی – آغاز جو گرفتگی: محسن نامجو – هیچکس – داریوش اقبالی (همه جور تیپی، همه جور مدل مویی، همه جور دختری، سال‌های نسبتا خوب!)

ترم سوم کاردانی –اولین دختری که بهش دل بستم: علی لهراسبی: (وقتی بعضی آهنگای  قدیمیشو گوش می‌دم احساس می‌کنم هنوز تو شبای سرد زمستون با پانی تو راه دریا هستم، ساحل سرد و خلوته و داریم مث سگ می‌لرزیم. تا برگردیم خونه هم ساعت از دو گذشته. این خاطرات رو با هیچی عوض نمی‌کنم.)


یه شب عجیب پاییزی، شروع یه زندگی جدید، وقتی اولین بار حسی شبیه عشق دردآور دوست‌داشتنی بهم منتقل شد، چیزای غیر قابل توضیح: سیاوش قمیشی – گری مور (الان وقتی بعضی از آهنگای سیاوش یا گری مور رو گوش می دم انگار قلبم از وسط شروع می‌کنه به سوراخ شدن. همینجوری این سوراخ بزرگ و بزرگ‌تر می‌شه. انگار یه چیزی حمله می‌کنه به وجودم، به روحم. یه رایحه عجیبی می‌پیچه تو مغزم. یه چیزایی که اشکمو درمیاره...)

ابتدای سال 93. بازسازی خودم. وقتی کاملا تنها شدم. تنهایی خوب. وقتی همه آدمای مهم زندگیم رفتن و اونایی که موندن خودم ازشون خواستم که برن: رضا یزدانی – جیمز بلانت – لئونارد کوهن (هنوز تو این مرحله هستم. مرحله خوبیه!)

این‌شبا تو اتوبوس. تو راه رفت و برگشت دانشگاه: مرور تمام آهنگای دوست داشتنی. همه آهنگایی که برام خاطره هستن. از وقتی یادم میاد تا همین شبا.


-----------------------------------------------------------------------------

بچه‌هایی که تا حالا این بازی رو انجام دادن:

1-     دختری از بهار (سارا): به پیشنهاد سارا اسم این بازی رو می‌ذارم آهـنـــگـــرافـی :)

2-     تمام من همین است که می‌خوانید (فرانک)

        (Teenager)  تینیجر (مسیح)

        جز تو مرا امیدی نیست (ساناز)

ملت زار زن

من نمی‌دونم این چه ویروسیه که تو کله همه ایرانیا هست که همیشه می‌خوان خودشونو بدبخت‌تر از همه نشون بدن. فقط زار زدن رو بلدن.

همه شکست عشقی خوردن. درد دارن. امتحان رو خراب کردن. کلی دردسر دارن. آدم سالم تو این جماعت پیدا نمیشه یعنی؟!

همه لنگ و لونگ و شل و شول


یه جوری نشون می‌دن که انگار یکی می‌خواد همین الان خوشبختیشونو ازشون بگیره. هیچکس نمی‌گیره به خدا. انقدر ناله نکنین

انفرادی

چهارطرفم دیواری ساخته‌ام

با یک در آهنین

هر که را که نخواهم در این زندان افکنم

اکنون

تمام عالم زندانی‌اند و من

آزاد...

مثل یه قطره...



همیشه یه چیز ناشناخته تو وجودم مانع میشه که بخوام با دیگران ارتباط برقرار کنم. این گوشه گیر بودنم گاهی خیلی آزارم می‌ده. همیشه منزوی :-(


مصائب بزرگ شدن

اون وقتا که جوون بودم وقتی یه میس‌کال رو گوشیم میفتاد یا یه شماره ناشناس بهم زنگ می‌زد هیجان‌زده می‌شدم، چون می‌دونستم اگه اشتباه نگرفته باشه مطمئنا یه دختر جدیده.

الان وقتی یه شماره ناشناس بهم زنگ میزنه استرس می‌گیرم، چون به احتمال زیاد یه پروژه یا یه کار یا کلا یه دردسر جدیده.

اینه که الان برخلاف گذشته اصلا گوشیمو دوست ندارم. نه زنگ، نه اسمس.


گوشی من، لطفا خاموش. هــــیــــــس...

در باب مذمت مصرف‌گرایی

مهم نیست لباست  Fake باشه، مهم اینه دلت Mark باشه

A broken heart is the price you pay

اگه بهای چیزیو دادی، حالا هر چقدر تلخ و دشوار، حالا هر چقدر با خاطرات بد، هر چقدر دردناک، به این فکر کن کمترین چیزی که نصیبت شد یه تجربست.

بعضی یاد گرفتنا بهای سنگینی دارن. اگه بهاشو دادی، از تجربت به بهترین نحو استفاده کن.

 


پ.ن: Gary Moore از اولین خواننده‌هایی بود که عاشقش شدم. یکی از اصلی‌ترین فانتزی‌های من گری مور بودنه! این تیتری که گذاشتم مال آهنگ Empty Rooms هست. هر کی این آهنگو بشنوه و بیهوش نشه از ما نیست! :-)


پ.ن2: الان که فکر می‌کنم می‌بینم اصلی‌ترین دلیلی که تاحالا هیچ آهنگی از گری مور برای دانلود نذاشتم شاید به خاطر حسودی بوده. نمی‌خواستم آهنگایی که باهاشون زندگی کردم و انقدر ازشون خاطره دارم رو با کسی قسمت کنم...

The place I live

رفتم (ساکن طبقه وسط)، اولین ساخته شهاب حسینی رو دیدم. به جرات می‌گم یکی از بهترین فیلم‌هایی بود که تو چند سال اخیر دیدم. از معدود فیلم‌هایی که هم از ته دل منو خندود و هم انقدر تحت تاثیرم قرار داد که باعث شد واقعا اشکم دربیاد. اونم تو سینما. اتفاقی که تاحالا نیفتاده بود.

اگه فکر می‌کنین چون شهاب حسینی تو سی و هشت نقش متفاوت بازی کرده حتما فیلمیه با اپیزودهای جداگانه که هیچ ربطی به هم نداره و یه سری سکانس‌های مختلف که پشت هم چیده شده، کاملا دراشتباهین. کوچک‌ترین دیالوگ‌ها و تصویرها ارتباط مستقیمی با اصل داستان داره و مفاهیم گسترده فلسفی توش پنهونه که اگه از دستتون در بره اصلا متوجه موضوع نمی‌شین.

پایان بندیش هم عالی بود. جایی که خودکشی می‌کنه و و با لباس بودایی‌ها می‌ره ساکن طبقه بالایی رو اونجوری که تو ذهنش تصور کرده بود رو می‌بینه. و بعد سکانس آخرش که فوق العاده بود. خورشید پشت یک کوه غروب می‌کنه و همزمان همه جا روشن می‌شه. به صورت کاملا روشنی مفهوم تناسخ رو می‌رسونه. چیزی که من تاحالا تو فیلم‌های ایرانی ندیده بودم. خیلی فیلم جسورانه‌ای بود.

یه پیشنهاد بدم که اگه می‌خواین برین این فیلمو ببینین حتما وقت بذارین و دو سانس پشت هم ببینین چون از اون فیلماییه که انقدر ریزه کاری داره که با یه بار دیدن متوجه‌ش نمی‌شین. منکه هر وقت سی‌دیش بیاد بیرون می‌خرمش که بازم بببینم.

اینم بگم اگه از کسی شنیدین که (ساکن طبقه وسط) فیلم بیخودیه بدونین طرف ازین فارسی1 و جم فمیلی ببین‌هاست که اصلا از فیلم‌های مفهومی چیزی سرش نمی‌شه! توجه نکنین به حرفش! مطمئنم ازون فیلماییه که تو جشنواره های خارجی کلی جایزه میبره.

کلا اتفاق خوبیه که بعضی بازیگرا فیلم می‌سازن. (برف روی کاج‌ها) که اولین فیلم پیمان معادی بود هم عالی بود. اگه اونم ندیدین پیشنهاد می‌کنم ببینین. (چیزهایی هست که نمی‌دانی) تنها فیلم فردین صاحب‌زمانی هم که جزو پیشنهادات ثابت من تو بخش فیلم‌های ایرانی هست.


پ.ن: کلا یه آهنگ از Sam Smith گوش دادم. I’m Not the Only One. چقدر قشنگه این لعنتی.

پای حرفم هم وایسادم

من عاشق کسی می‌شم که ته ته آرزوم گرفتن دستاش باشه نه خوابیدن باهاش. خودآزاری عجیبیه، ولی سبک زندگی منه. به همین هم راضیم. پای حرفم هم ایستادم



2: اینم همخونه‌ای جدیدم تو گیلان! وقتی صب بیدار شدم می‌خواستم برم دانشگاه از اون بالا باهام خداحافظی کرد. خوب نمی‌تونست حرف بزنه میگفت خداپز! عکس


3 : پی دی اف شماره 62 ماهنامه منتشر شد.  کلی زنگ و اس‌ام‌اس تبریک و تمجید از اینور اونور! امروز دختره از دو تا شهر اونورتر اومده بود منو ببینه باهام صحبت کنه!! الان انقدر جو بهم وارد شده احساس می‌کنم سردبیر روزنامه لوموند هستم! :))


4 :James Blunt از خواننده‌های باکلاس مورد علاقمه. No Tears  رو قبلا  نشنیده بودم. الان روح منو کاملا خورده. ازون آهنگای فوق العاده قویه که نمیتونم جلوش مقاومت کنم. موقع گوش دادن بهش باید حتما چشامو ببندم. یه سری تصویر میاد جلو چشام. تصاویر فوق العاده دلچسب. نمی‌تونم توصیفش کنم. نمی‌خوام همه بفهمن چی تو سرمه.



5: کمرنگم، ولی هستم. اونم از نوع خوبش 



I feel I'm falling in love :)

یه عکس پانورما از من تو دانشگاه جدید که قراره دو سال آینده درگیرش باشم! تو گیلان. هر هفته رفت و آمد سخته ولی خب جای خوبیه. خوشم اومده.

و البته چیزای خوب دیگه‌ای هم وجود داره که باعث بشه بخوام هر دفعه با ذوق و شوق برم. اولین روز که عالی بود :) چیزای خوبی که امیدوارم خوب پیش بره.

تقسیم ِ کار

تو فقط دعا کن، تصمیم گیری رو بزار به عهده خدا

خوبم باهات :)

ببین رفیق، بیا صلح کنیم. اگه صادق باشیم کم بلا نیاوردی سرم. قبول، منم باهات خوب نبودم. ولی حالا دیگه تموم شده. یر به یر. بزن قدش مثل دو تا رفیق خوب پیش بریم. بی‌کلک. قبول؟


هی روزگار، با توأم...

آقای سردبیر وارد می‌شود

خب دوستان، شماره اول ماهنامه‌ای که دو هفته مشغولم کرده بود منتشر شد. چشمه توسعه. ماهنامه‌ای که سابقه 6 ساله‌ تو مازندران داره و قدیما خیلی هم خوب کار می‌کرد و کیفیت بالایی داشت. یکی دو سالی به شدت افت کرد تا اینکه از شماره 61 از من خواستن سردبیرش بشم. خب قبول کردم .

خیلی محدودیت داشتم ولی سعی کردم کار درخور و شایسته‌ای بدم بیرون. کمبود نویسنده، منابع مالی، محدودیت زمانی، بی‌تجربگی خودم! همه و همه باعث شد کار یه کم ضعیف بشه ولی داره دستم میاد چیکار باید بکنم. از بچه‌ها اگه کسی ایده‌ای داره و یا مایله تو یک بخشی باهامون همکاری کنه، همینجا بهم خبر بدین.

راستی، ماهنامه با قیمت 2000 تومن تو دکه‌های سراسر استان مازندران به زودی توزیع می‌شه. البته فروشش برام مهم نیست چون از فروشش چیزی به من نمی‌رسه!

پاییز جادویی

دلم برای پاییز تنگ شده بود. برای نم نم بارون، سرمای دلچسب هوا. برای غروب آبی کمرنگش.

دلم برای کافشنم، شالگردنم، برای قدم زدن تنگ شده بود.

چه خوبه تو دنیایی زندگی می‌کنم که هر سال حداقل یه پاییز داره :)